• شِعب ابی‌طالب‏

شهر مكه، شهرى است با كوه‌هاى فراوان و فراگير كه در لابلاى آنها دامنه‏ها و وادي‌هاى كوچكى است كه عرب به آن شعب مى‏گويد. مكه مملو از شعب است و از قديم، اين ضرب المثل مشهور بوده كه: «أهل مكة اعلم بشعابها، اهل مكه به شعب‏هاى خود آگاه‏تر از ديگرانند». ساكنان مكه كه عبارت از طوايف مختلف بودند، هر كدام در يكى از اين شعب‏ها سكونت داشتند. به همين مناسبت هر شعبى را به نام آن طايفه مى‏شناختند. آنچه كه به نام ابى طالب معرفى شده است، در آغاز به عنوان شعب ابى يوسف معروف بود؛ و گويا در عصر بعثت، شعب ابى طالب نام گرفته است. بعدها شعب بنى هاشم ناميده شد و در حال حاضر با نام «شعب على عليه‌السلام» شهرت دارد. اين شعب در شرق كعبه معظمه، در ميان كوه ابوقُبَيسْ و شعب ابن عامر قرار دارد. (1)

سران قریش که از نفوذ و پیشرفت حیرت انگیز آئین یکتا پرستی سخت ناراحت بودند، در فکر چاره و راه حلی بودند.

شيخ طبرسى در اعلام الورى مى‏نويسد: آنها در دار الندوة جلسه تشكيل دادند و با هم عهدنامه‏اى نوشته بودند كه در آن آمده بود: از بنى هاشم پشتيبانى نكنند و با آنها صحبت نشود و با آنها بيعت و ازدواج نكنند و دخترى را به ازدواج آنها درنياورند و با آنها ارتباط برقرار نشود تا رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله را تحويل دهند كه او را به قتل برسانند. آنها با هم متحد شده بود كه محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را به صورت آشكار يا مخفيانه به قتل برسانند. سپس قرارداد را با چهل مهر به امضا رسانده بودند. هر كدام از رؤساى قريش در پايين آن مهر زده بود و آنگاه آن را در كعبه آويزان كرده بودند. ابو لهب نیز از امضا كنندگان قرارداد بود؛ و مطعم بن عدىّ بن نوفل بن عبد المطلّب در جمع آنها داخل نشده بود. (2)

قمى در تفسيرش مى‏نويسد: هنگامى كه قريش بر قتل محمد صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله هم داستان شدند و عهدنامه مقاطعه را نوشتند، ابو طالب، بنى هاشم را فراخواند و آنها را به بيت و ركن و مقام و مشاعر در كعبه قسم داد كه اگر تيغى به پاى محمد صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله فرو رفت به سرعت حاضر شوند و قيام كنند! آنگاه او را به شعب برد و شبانه‌روز به حراست از او پرداخت و چهار سال با شمشير خود بر بالاى سرش نگهبانى مى‏داد. (3)

آنها چهار سال در شعب باقى ماندند و به جز در موسم حج، امانى نداشتند و داد و ستد نمى‏كردند، در مكه هر سال دو موسم برپا مى‏شد: موسم عمره در ماه رجب و موسم حج در ماه ذى الحجّه.

هنگامى كه موسم فرا مى‏رسيد، بنى هاشم از شعب خارج مى‏شدند و به داد و ستد مى‏پرداختند و پس از اتمام موسم كسى جرأت نمى‏كرد كه از آن خارج شود تا موسم بعدى فرا برسد كه دوباره به فعّاليّت مى‏پرداختند.

رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله در هر موسمى از شعب خارج مى‏شد و نزد قبايل عرب مى‏رفت و به آنها مى‏گفت:

مرا حمايت كنيد تا مقدارى از كتاب خدا را براى شما بخوانم و در عوض خداوند به شما بهشت را عطا مى‏كند، اما ابو لهب در پشت سر وى حركت مى‏كرد و مى‏گفت: حرف‏هاى او را قبول نكنيد، برادرزاده‏ام شخصى جادوگر و دروغگو است. ابو العاص بن ربيع- كه داماد رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله بر دخترش زينب بود- شبانه مقدارى گندم و خرما را بر شتر بار مى‏كرد و آن را جلوى در شعب مى‏آورد و سپس حيوان را هى مى‏كرد تا داخل شعب برود. براى همين رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله گفت: «ابو العاص داماد ما شد و حق دامادى را خوب ادا كرد. هنگامى كه ما در شعب محاصره بوديم او خوار و بار را بر شتر بار مى‏كرد و شبانه آن را به شعب مى‏فرستاد». (4)

وضع رقت بار، حدود سه سال ادامه پیدا کرد و مسلمانان زجر بسیار کشیدند ولی تقدیر و اراده الهی برخلاف میل مشرکان رقم خورد و خداوند موریانه را بر پیمان‌نامه قریش، تسلط داد و تمام جملات آن مگر «بسمک اللهم» را خوردند. جبرئیل این رویداد را به پیامبر اکرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله اطلاع داد و ایشان نیز ابوطالب را مطلع کرد.

در سوره نحل خداوند متعال مى‏فرمايد:

«ادْعُ إِلى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ؛ (5)

با فرزانگى و اندرزى نيكو به راه پروردگارت بخوان و با بهترين طريق با آنها مباحثه كن و پروردگار گمراهان و هدايت‏شدگان طريقش را بهتر مى‏شناسد…». (6)

ابن شهر آشوب در مناقب نقل مى‏كند كه آيه‏ «ادْعُ إِلى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ …» در آخرين روزهاى محاصره در شعب ابى طالب بر پيامبر اكرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله نازل شد و آن حضرت صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله فرمود: «چگونه آنها را دعوت كنم در حالى كه با من پيمان بسته‏اند كه دعوت را ترك كنم؟ پس جبرئيل به نبى اكرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله خبر داد كه خداوند موريانه‏ها را بر عهدنامه مسلط كرده است و آن را جويده‏اند». (7)

قبل از او قطب راوندى در قصص الانبياء روايت كرده است كه وقتى پيامبر به مدت چهار سال در شعب به سر برد، خداوند موريانه‏ها را بر عهدنامه مسلّط كرد و اين حشرات تمام كلمات آن را جويدند و تنها اسم «اللّه» را سالم گذاشته‏اند و پس از آن جبرئيل بر پيامبر اكرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله نازل شد و او را با خبر ساخت. (8)

ابو طالب گفت: اى برادرزاده‏ام آيا نزد قريش بروم و آنها را مطلع سازم؟ رسول الله صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله فرمود: هر طور كه بخواهى. ابو طالب نزد قريش رفت و آنها از آمدنش خوش‏حال شدند و با احترام به پيشواز او رفتند و گفتند: مى‏دانستيم كه رضايت قومت براى تو مهم‏تر از آن چيزى است كه در آن افتاده‏اى و آيا براى اين آمده‏اى كه محمد را به ما تسليم كنى؟ گفت: اى مردم، من براى ابلاغ خبرى آمده‏ام كه برادرزاده‏ام محمد صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله مرا از آن مطلع ساخته‏است. (9)

پس به دقت به آن گوش فرا دهيد و اگر همان‌طور بود كه اطلاع داده است، پس از خدا بترسيد و دست از قطع رابطه با ما برداريد و اگر بر خلاف آن چيزى بود كه وى گفته است: او را به شما تسليم مى‏كنم و در پى جلب رضايت شما خواهم بود!

گفتند: چه خبر مهمى به تو داده است؟

گفت: او به من اطلاع داده است كه خداوند موريانه‏هايى را بر عهدنامه مسلّط كرده است و آنها تمام آن را به جز اسم «اللّه» جويده‏اند. پس آن را بياوريد تا اگر سخنش بر خلاف واقع بود، او را به شما تسليم كنم.

اين عهدنامه ابتدا در كعبه بود و قريش ترسيدند كه به سرقت برده شود، براى همين آن را نزد مادر ابو جهل گذاردند. پس قاصدى نزد وى فرستادند تا آن را بياورد و امّ ابى جهل آن را صحيح و سالم در ميان جمع آنها گذاشت.

ابو طالب گفت: آيا چيزى از مهر و موم اين عهدنامه را دگرگون مى‏يابيد؟ گفتند: نه. گفت: برادرزاده‏ام كه هيچ‏گاه دروغ نمى‏گويد به من گفته است كه خداوند موريانه‏هايى را فرستاده است كه تمام عهدنامه به جز اسم «الله» را جويده‏اند! پس اگر صحبت‏هايش راست بود شما از ظلم كردن به ما دست برمى‏داريد و اگر دروغ بود كه او را به شما تسليم مى‏كنيم تا او را بكشيد!

مردم با صداى بلند گفتند: صحيح است، صحيح است اى ابو طالب با ما به انصاف رفتار كردى. سپس عهدنامه را آوردند و پس از آن كه مهرهاى آن را گشودند مشاهده كردند كه در آن تنها كلمات «بسم اللهم» و «محمد» سالم باقى مانده است! ابو طالب به آنها گفت: از خدا بترسيد و از كارهايتان دست برداريد كه در اين حال همه افراد ساكت ماندند و به تدريج پراكنده شدند.

آنگاه ابو طالب به شعب برگشت و به همراه نبى اكرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله و عشيره‏اش از آن خارج و در ميان مردم پراكنده شدند. (10)

—————————-

1- سیره رسول خدا (جعفریان)، ص 358؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: اخبار مكه، ج 2، ص 278.

2- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 61؛ برای مطالعه بیشتر ر. ک: اعلام الورى 49- 50 و شاگردش راوندى در قصص الانبياء، ص 329.

3- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 61؛ برا مطالعه بیشتر ر.ک: تفسير قمى، ج 1، ص 380.

4- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 62.

5- سوره نحل، آیه 125.

6- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 91.

7- مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 65.

8- قصص الانبياء، ص 329.

9- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 91.

10- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 93؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: قصص الانبياء، ص 330.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا