- پیروان کیشهای الهی در شبه جزیره
علاوه بر آیین بتپرستی، برخی ادیان آسمانی، پیروانی در میان اعراب داشتند که در مناطق گوناگون جزیره العرب پراکنده بودند:
1- یهودیان
در پی حمله «تیتوس» امپراتور روم به فلسطین و خرابی معبد یهودیان در سال70 م و پس از کشتار یهودیان، در سال130 م، به فرمان «هادریان» امپراتور روم، آنان به آسیای صغیر، بابل، مصر، ایتالیا و اسپانیا و به شبه جزیره عربستان و عده كمى نیز به يمن مهاجرت کردند.
اگر چه احتمال دارد پس از حمله «نبوکد نصر (بخت النصر)» به فلسطین در سال 586 ق.م، برخی از یهودیان به عربستان مهاجرت کرده باشند. (1)
حكومت ابرهه با انتقام گرفتن از پادشاه یمن به خاطر اینکه یهودیان وی را به دین خود درآورده بودند و او را تحریک کرده بودند که نصارای نجران را اذیت کند و بسوزاند، باعث شد كه يهوديان از يمن خارج شده و در جاهاى مختلف پراكنده شوند. البته عدهاى از آنها در همانجا باقى ماندند تا اينكه اسلام آنجا را فرا گرفت و آنها به اسلام گرويدند. از جمله آنها «كعب الاحبار» و «وهب بن منبّه» بودند. مهمتر از يهوديان يمن، يهوديان حجاز بودند كه به صورت قبايل و دستههاى فراوانى در منطقههای يثرب و خيبر و وادى القرى و تيماء پراكنده شده بودند.
در يثرب قبايلى که از آنها زندگى مىكردند که مهمترينشان عبارت بودند از:
«بنى نضير»، «بنى قريظه»، «بنى قينقاع» و «بنى تهدل» و… (2)
و امّا از آن جهت به آنان يهودى گفته شده است كه منتسب به «يهودا» فرزند حضرت يعقوب علیهالسلام هستند. شايد هم بدان جهت باشد كه يهود اسم يك قبيلهاى يا شهرى بوده است. شايد هم نام فرزند يعقوب بر كل قبيله اطلاق شده باشد. (3)
يهوديان كه اهل کتاب به شمار میآیند، در زمان بعثت، به طور نيمه گستردهاى در جزيره العرب حضور داشتند. از برخوردهايى كه قرآن با يهوديان، به ويژه در سورههاى مدنى دارد، چنين به دست مىآيد كه حضور آنها در يثرب زيادتر از مناطق ديگر بوده است. چنانكه كتب تاريخى نيز این مطلب را تأیید میکند.
شهرت يهوديان در جزيرة العرب بيشتر در كشاورزى و در يثرب بيشتر در كارهاى معدنى، آهنگرى و اسلحهسازى بوده است. از بعضى روايات تاريخى نيز استفاده مىشود كه آنان از لحاظ اقتصادى وضع مطلوبى داشتهاند؛ وجود مسأله ربا به صورت شايع در ميان آنان، با توجه به زندگى اعراب باديهنشين و حتى يهوديان مناطق ديگر، نشانگر وضع مطلوب اقتصادى آنان بوده است. (4)
برخى علّت مهاجرت آنان را از ناحيه فشارى مىدانند كه حكومت روم به آنان وارد كرده است. اما در بعضى از روايات تاريخى نكاتى به چشم مىخورد كه نشانگر مطلب خاصى است و آن اين كه يهود به علت آگاهى از ظهور پيامبر جديد در اين منطقه به آنجا مهاجرت كردند.
گفته شده است كه، يهود يثرب هنگامى كه با اوس و خزرج درگير مىشدند از روى تهديد، به آنان مىگفتند: به زودى پيامبر جديدى ظهور خواهد كرد. ما از او اطاعت كرده و شما را همچون قوم عاد و ارم از بين خواهيم برد. (5) از روايت ديگرى بر مىآيد كه وقتى آنها به منطقه يثرب رسيدند، نخست به سوى كوه احد رفتند. با اين گمان كه آنجا محل هجرت پيامبر جديد است. ولى گروهى از آنان به اشتباه خود پى بردند و به اطراف يثرب منطقه خيبر و… آمدند. اخبار زيادى درباره آگاهى پيشين يهود از ظهور پيامبر نقل شده است.
روشن است كه منطقه جزيرة العرب از لحاظ منابع اقتصادى، مناسب نبود و زندگى در آنجا مشکل بود. از اين رو بايد گفت علت ديگرى سبب شد تا يهود چنين منطقهاى را براى هجرت برگزيدند.
قرآن نيز در آيات زيادى اشاره به این دارد كه اهل كتاب نسبت به پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم شناخت دارند همانگونه كه به فرزندان خود شناخت دارند و اصولاً روى اين نكته در قرآن بسيار تكيه شده است. (6)
اين آيات كه تعدادى از آنها نيز در مدينه و رو در روى يهوديان و منافقان نازل شده است، مىتواند نشان دهد كه قرآن بر اين مطلب از باب اتمام حجت اصرار داشته است.
اضافه بر اين سكوت اهل كتاب و نيز قبول كردن چنين مطلبى از سوی مسلمين، خود شاهد آن است كه آنها نيز نسبت به اين مسأله مطمئن بودهاند.
در ميان بزرگان يهود نيز افرادى چون «عبدالله بن سلام» با اقرار به اين مطلب ايمان آوردند.
از طرف ديگر شواهدى در عهد قديم يعنى تورات موجود است كه اشاره به ظهور پيامبر اسلام دارد.
اين كلمات كه امروزه در تورات موجود است، بعد از تحريفات فراوانى است كه از عصر موسى عليهالسلام تاكنون در تورات واقع شده است.
يكى از عبارات اين است: «و اين بركتى است كه موسى مرد خدا قبل از وفاتش به بنىاسرائيل داد و گفت: یهود از سينا درآمد و از سعير بر ايشان طلوع كرد و از جبل فاران درخشان شد».
تورات خود محل فاران را مشخص مىكند، آنجا كه به ابراهيم مىگويد:
«برخيز پسر را برداشته او را به دست خود بگير. زيرا كه از او امّتى عظيم پديد خواهد آمد و خدا چشمان او را باز كرد. چاه آبى ديد. پس رفت مشك آب را پر كرد و به پسر نوشانيد و خدا با آن پسر بود و او نموّ كرد، در تيراندازى بزرگ شد و ساكن صحراى فاران شده بود». اين نكته كه ابراهيم علیهالسلام فرزندش اسماعيل را به مكّه آورد و ایشان در مكّه ساكن شد و زندگى كرد، از نظر تاريخى قطعى است؛ بر اين اساس روشن مىشود كه محل فاران جز وادى مكّه جاى ديگرى نيست.
يهود با اين كه خود به علّت اين آگاهى به اين سرزمين هجرت کرده بود، ولیچون پيامبر جديد، از بنىاسرائيل نبود، به او ايمان نياوردند. تنها برخى از آنان ايمان آوردند. (7)
پيمانشكنى مهمترين خصيصه يهود است. وقتى مروان را نزد على عليهالسلام آوردند تا با امام بيعت كند آن حضرت او را در پيمانشكنى همانند يهوديان معرفى كرد. اين تشبيه از آن جهت بود كه مهمترين خصلت يهود پيمانشكنى بوده و هست. بعدها يهوديان بارها با پيامبر صلىاللهعليهوآله معاهده بستند و آن را زير پا گذاشتند. امروزه نيز پيمانشكنى صهيونيستهاى يهودى اسرائيل زبانزد مردم جهان است. (8)
یهودیان پس از مهاجرت به سرزمینهای عربی در درهها و مناطق حاصلخیز «خیبر»، «وادیالقری»، «فدک»و «یثرب» سکونت گزیدند. کیش یهودیان، به آرامی در نواحی جنوبی عربستان در میان قبایل «حِمیَر»، «بنی کنانه»، «بنی حارث بن کعب»، «کنده» انتشار یافت و در مناطق شرقی عربستان در یمامه و شهر «هَجَر» نیز پیروانی به دست آورد.
به گونهای که فرمانروای «حِمیَریان»، «یوسف آسار» آیین یهودی اختیار کرد و بر مسیحیان نجران سخت گرفت و بیست هزار نفر از آنان را کشت. (9)
2- مسیحیان
انتشار مسیحیت به خارج از فلسطین در دو قرن اول میلادی را به «پولس رسول» نسبت دادهاند.
وی این آیین را در بلاد «شام»، «کیلکیه» در ترکیه امروزی، «یونان» و «مقدونیه» گسترش داد.
پس از وی مسیحیت به آرامی در سرزمینهای تحت تصرف روم گسترش یافت تا سرانجام توانست پس از رنج و شداید بسیار که در قرن سوم میلادی متحمل شد، در پایان این قرن عالمگیر شود.
مسیحیت از راه شام وارد شبه جزیره عربی شد و به آرامی گروهی از طوایف عرب در مرزهای روم و ساسانی همچون قبایل «تغلب»، «أیاد»، «بکر»، «طی»، «غسان»، و… کیش نصرانی را برگزیدند.
نفوذ این دین در جنوب عربستان از راه شام، مصر و حبشه و از دریای سرخ وارد یمن شده است. بر اساس گزارش تاریخ، نخستین مرکز انتشار مسیحیت در جنوب، شهر نجران بود. (10)
چنين به نظر مىرسد كه قيصرهاى روم به خاطر تسلط بر يمن به اين سرزمين لشكركشى مىكردند؛ زيرا قافلههاى تجارى فراوانى به اين سرزمين رفت و آمد مىكردند.
همين لشكركشىها و اعزام گروههاى تبشيرى، از عوامل مهم نفوذ مسيحيت، از ابتداى قرن چهارم ميلادى در يمن بوده است. حتى در عصر جاهلى (قرن پنجم ميلادى) نصرانيّت در نجران و سرزمينهاى ديگر منتشر شده بود، كه البته نجران از مهمترين مراكز آن بود. (11)
در اواخر قرن ششم ميلادى، يهوديان يمن توانستند بر «ذى نؤاس» پادشاه يمن تأثير بگذارند و شايد علّت اصلى تأثيرپذيرى وى از يهود آن بود كه او را از سيطره نصرانيّت در سرزمينش ترسانده بودند و اين كه درهاى كشور يمن به روى نصاراى حبشه بدون هيچ مقاومتى گشوده مىشد.
بنابراين او را به دين خويش در آوردند و به وسيله او از نصاراى يمن انتقام گرفتند. آنان وی را تحريك كردند كه نصاراى نجران را اذيت كند و آنها را داخل گودالهايى كه در زمين كنده بودند، بسوزاند و از آنجا كه نصرانيت در آن روز حقانيتى بيشتر از يهوديت داشت؛ (12)
خداى متعال مىفرمايد:
«قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ/ مرگ بر اصحاب اخدود، در گودالهايى پر از آتش كه در كنارش نشسته بودند و آنچه را بر مؤمنان مىرفت تماشا مىكردند و هيچ ايرادى جز ايمان آوردن به خداوند پيروزمند ستوده نداشتند». (13)
کشتار مسیحیان نجران و عدم همکاری «یوسف أسار» با روم در حمله به ایران، امپراتوری روم را واداشت تا از حبشیها بخواهد به یمن حمله کنند. (14)
تا اين كه نصاراى حبشه به انتقام گرفتن از خون همكيشان خود پرداختند و حكومت «ذى نؤاس» را در سال 525 م به فرماندهى ابرهه نابود كردند و پنجاه سال در آنجا به حكومت پرداختند.
در اين مدت، نصرانيّت مورد حمايت و پشتيبانى قرار گرفت و عده زيادى به آن گرويدند و كنيسههاى فراوانى در شهرها بنا شد كه مشهورترين آنها كنيسه نجران بود كه ابرهه آن را بنا كرده بود و به تزيين و زيبايى آن بسيار اهتمام مىورزيد.
همچنین از جمله كنيسههاى مشهور، «قلّيس» در صنعاء بود و اين كلمه معرّب شده كلمه يونانى «كليسا» است. (15)
گفته مىشود كه ابرهه اين كنيسهها را با طلا و نقره و سنگهاى مرمر و انواع رنگها و گوهرها تزيين كرده بود! و وسايل بنّايى و سنگهاى منقوش به طلا را براى ساخت آنها حمل كرده بود و مجسمههايى از طلا و نقره و منبرهايى از آبنوس و عاج در آنها نهاده بود؛ تا اين كه بعدها مسلمانان آن را به مسجد تبديل كردند، كه هنوز هم باقى است. (16)
و امّا اگر بخواهيم اين مسأله را از ديدگاه قرآن بررسى كنيم، در مىيابيم كه قرآن همانطور كه با مشركين و يهود برخوردى اعتقادى دارد با نصرانيّت نيز برخوردهاى اعتقادى دارد.
اين نكته نيز روشن است كه وجود برخوردهاى سياسى و نظامى، به آن صورت كه اسلام و قرآن با مشركين و يهود داشته به هيچ وجه با مسيحيان مطرح نبوده است.
اين نشانگر آن است كه تعداد اينان در قبال يهوديان كمتر بود و يا حداقل در محيط مكّه و مدينه نسبت به مناطق ديگر بسيار اندك بودهاند.
تنها مركز تجمع آنان نجران بوده است. البته اين به معناى آن نيست كه اساساً در دو شهر عمده جزيره؛ يعنى مكّه و مدينه از اين گروه كسى وجود نداشت؛ بلکه از بعضى روايات تاريخى برمىآيد كه از جانب نصرانيان يمن، تلاشهايى براى گسترش مسيحيت مىشد، چنانكه بعضى از روميان در مكّه خانههاى تجارتى داشتند و گاهى نيز از اين منازل براى تجسس در احوال عرب بهرهبردارى مىكردند.
دولت «غسانى» كه توسط روميان در شامات تأسيس شده بود، از آن جا كه عامل روميان بود، در گسترش مسيحيت تلاش مىكرد. شايد به دليل همين بود كه شمارى از عربها به رهبانيت گرايش پيدا كرده بودند. اين حركت همچنين از نتايج پيوندهاى تجارى بود كه بين اين مناطق صورت مىگرفت. از نظر روميان، مسيحى شدن اعراب بادية الشام بسيار اهميّت داشت. زيرا علاوه بر اين كه راحتتر كنترل شده و در اختيار آنها بودند، مىتوانستند مدافع طبيعى آنها در برابر ساير قبايل و نيز ايرانيان باشند.
قرآن روحيه نصارا را در پذيرش حق ستوده و آنها را در مقابل يهود كه دشمنترين دشمنان مؤمنان بودند، نزديكترين دوستان آنها معرفى مىكند. اما از طرف ديگر، قرآن آنها را نيز همچون يهوديان از نظر دينى تخطئه مىكند و به سبب اعتقادى كه نسبت به حضرت مسيح عليهالسلام و تثليث (پدر، پسر، روح القدس) داشتند، آنها را كافر مىشمارد. (17)
برخورد صريح پيامبر صلىاللهعليهوآله با مسيحيان، تنها همان داستان مباهله است كه در كتب تاريخ اسلام درباره آن سخن گفته شده است. قرارهاى چندى نيز با قبايل مسيحى شمال امضاء شد. همچنان كه در ميان نامهها، چند نامه به قيصر روم و اسقف بزرگ وجود دارد.
3- زرتشتیان
در قرآن پیروان آیین زرتشتی، مجوس خوانده شدهاند. به سبب همجواریِ شبه جزیره عربستان با مرزهای دولت ساسانی، آیین زرتشتی به مناطق شمالی و شرقی و جنوبی عربستان راه یافت.
آیین زرتشتی در «حیره»، «هَجُر»، «یمامه» و «عمان» و میان «بنی تمیم» پیروانی داشت.
پس از لشکرکشی ساسانیان به یمن به همراه ایرانیان، آیین زرتشتی به یمن راه یافت و پیروانی پیدا کرد و آتشکدههایی بر پا شد که از آن جمله آتشگاهی در بخش «نجدی خَولان» وجود داشت. (18)
4- حُنفاء
حنیف به معنی به «حق گراییدن» و «از گمراهی به رستگاری رو آوردن است». سند؟؟؟
قرآن حضرت ابراهیم علیه السلام را پیشوای «حنفاء» و آیین او را دین«حنیف» خوانده است. سند؟؟
در جاهلیّت پیروان حضرت ابراهیم علیهالسلام و فرزند وی اسماعیل علیهالسلام را که طواف کعبه و حج میگزاردند و ختنه میکردند «حنیف» مینامیدند.
زيرا عرب در جاهليت به غير از اين دو، به چيز ديگرى از دين ابراهيم عليهالسلام تمسك نمىكرد! (19)
اصطلاحاً كسانى را نیز كه بعضاً دارای فكر توحيدى بودند و دست از بتپرستى و شرك و رو به سوى ابراهيم آوردند، حنفا مىنامند.
به گفته برخی آنچه از ميان معانى ذكر شده براى اين كلمه مىتوان ترجيح داد، اين است كه، اين كلمه بر كسى اطلاق مىشد كه از يهوديت و نصرانيت جدا شده و به سوى دينى كه نزديك به فطرت بوده گرايش پيدا كرده است.
معناى ديگر آن اخلاص براى خدا و اقرار به ربوبيت و عبوديت است.
مرحوم طبرسى مىافزايد:
«همه اين معانى بازگشت به اين امر دارد كه حنيف به معناى مستقيم و ميل به مبانى ابراهيم و رهايى از يهوديت و نصرانيت است».
حاصل مطلب اینکه حنيف بر كسى اطلاق مىشود كه در مقابل شرك ايستادگى كرده و تمايل به حق و توحيد ابراهيمى دارد.
قرآن اشاره به این معنا دارد كه يهودى و نصرانى بودن در حقيقت نوعى شرك است و تمسك به ابراهيم به عنوان دين حنيف و نصرانى و يهودى نبودن است. (20)
بنابراین در اين نكته كه عرب مكّه و آنها كه خود را از نسل عدنان مىدانند، وابسته به حضرت اسماعيل عليهالسلام بوده و سالهاى سال در اشعار خود و با روشهای دیگر بر اين مطلب تكيه کرده و به آن افتخار مىورزیدند، شكى وجود ندارد.
در قرآن نيز به این نكته اشاره شده است:
«وَ جَاهِدُواْ فىِ اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَئكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكمْ فىِ الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ / و حق جهاد در راه او را (با دشمنان دين و با نفس امّاره) به جاى آريد (و در طلب رضاى او به قدر طاقت بكوشيد) او شما را برگزيده (و به دين خود سرافراز كرده) و در مقام تكليف بر شما مشقت و رنج ننهاده (و اين آيين اسلام) مانند آيين پدر شما ابراهيم (خليل است)». (21)
از اين رو ،قوم عرب در در آغاز موحّد بوده است و پس از آن به دلایلی گرايش توحيدى خود را شرك آلود كرده است.
شاهد اين مطلب، وجود بقاياى دين ابراهيم عليهالسلام در ميان مردم و بعضاً سنتهايى كه به جا مانده بود، است. (22)
طبرسى از امام صادق عليهالسلام نقل مىكند كه:
«دين سابق عرب به علت وجود بعضى از سنتهاى ابراهيم همچون ختنه، كفن و دفن ميت، ازدواج نكردن با محارم و حج بيت الله الحرام و چيزهاى ديگر در مقايسه با دين مجوس، برتر از آن بوده است». (23)
ريشه بسيارى از اين سنتها نيز در ظاهر باقى بود؛ اما شكل آن به گونههاى مختلفى دستخوش تحريف شده بود.
تغيير ماههاى حرام- كه قرآن نيز به آن اشاره فرموده است، (24) از جمله مسائلى بود كه تحت تأثير خواستههاى عرب، تحريف شده بود.
حُنفاء، گروهی آزاد اندیش و مصلح اخلاقی بودند که، بت نمیپرسیدند و زنده به گور کردن دختران را نکوهش میکردند و از گفتار باطل دوری میگزیدند. از آداب دینی حنفاء غسل جنابت، غسل اموات، نماز بر میّت، وفای به عهد، مهمان نوازی، اکرام همسایه، نظافت بدن و مسواک بوده است. (25)
در اينجا بايد اشاره كنيم كه، به اعتقاد شيعه، اجداد پيامبر صلىاللهعليهوآله همه موحّد بودهاند.
اين مطلب فراوان در روايات امامان معصوم عليهمالسلام گوشزد شده است. به علاوه مورخان نيز در مورد بعضى از آنان، مطالبى عنوان كردهاند كه نشانگر موحّد بودن آنها است.
در مورد عبدالمطلب نیز نقل شده است كه، موحّد بوده،و حتى اعمالى انجام داد كه قرآن نيز بعدهابه آن امر كرده است. از جمله وفا به نذر، منع از ازدواج با محارم، قطع دست دزد، نهى از زنده به گور كردن، تحريم خمر و زنا و نهى از طواف عريان زنان در خانه خدا.
در بعضى از روايات تاريخى آمده است كه كتابى از «عبدمناف» فرزند «قصى» بر روى سنگى يافت شدكه:
«من مغيره فرزند قصى هستم و قريش را به تقواى الهى و صله رحم توصيه مىكنم».
و باز نقل شده است كه «عبدالمطلب» اعتقاد به قيامت داشت؛ امام على عليهالسلام نيز به اين مطلب اشاره كردهاند. (26)
درباره «كعب بن لُؤىّ بن غالب» يكى ديگر از اجداد پيامبر صلىاللهعليهوآله آمده است كه او بر مذهب حنيف بود. قريش را در روزهاى جمعه گردآورى کرده و آنها را ارشاد مىكرد؛ وى آنها را به تفكر در خلقت آسمان و زمين دعوت مىكرد و اعمال گذشتگان، خويشاوندى و صدقه دادن به فقرا و ايتام را تذكر مىداد. (27)
5- صابئین
ریشه این کلمه از «صبا» به معنای «خود شستن» و «خود را در آب فرو بردن» و «غسل تعمید دادن» است.
صابئینِ راستین، پیروان یحیای معمدان هستند که در ساحل رود اردن زندگی میکردند.
وی به پیروان خود گفت:
«توبه کنید، زیرا ملکوت آسمان نزدیک است». یحیی یارانش را در آب غسل داد تا چرکهای ظاهری و پلیدیهای باطنی خود را بشویند. وی مردم را به مبادی عالی اخلاق و کمک به محرومان و دوری از ظلم تعلیم میداد. (28)
صابئین دروغین دو گروه بودند:
الف- صابئین حَرّان، در ساحل فُرات، که اجرام آسمانیِ خورشید و ماه و سیارات منظومه شمسی را میپرستیدند و برای آنها معابدی چند ضلعی ساخته بودند.
ب- صابئیهای عراق، که خود را از پیروان یحیی بن زکریا میدانستند و به «مغتسله» مشهور بودند. از کتیبههای یمنی بر میآید مردمی از قبایل یمن خدای آسمان و الهه خورشید را میپرستیدند.
پیروان آیین صابئی، در عراق و دشت میشان و شبه جزیره عربی انتشار یافتند و مردم این سرزمین کم و بیش آنان را میشناختند و در برخی امور مانند تقدیس کواکب و تنجیم، تحت تأثیر صابئیها قرار گرفتند. (29)
——————-
1- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، 55؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاریخ جامع ادیان، جان ناس، ص 555.
2- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 1، ص 116.
3- لسان العرب و تاج العروس ذيل مورد.
4- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، ص 202؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: الاغانى، ج 22، ص 108.
5- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، ص 202؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: الصحيح من سيرة النبى صلیاللهعلیهوآله، ج 1، ص 174 و السيرة النبوية، ج 3 و 4.
6- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، ص 203؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: به آیات مربوط به سورههای: انعام، 20، 114؛ قصص، 52؛ بقره، 89، 101، 146؛ آل عمران، 82، 178، 188؛ اعراف، 157؛،
7- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، صفحات 203 و 204؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: مجمع البيان، ج 1، ص 158و بحارالانوار، ج 15، ص 176.
8- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، ص 204.
9- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 56؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاریخ یعقوبی، جلد اول، ص 257 / المعارف، ابن قتیبه، ص 621 / الطبقات الکبری، ابن سعد، جلد اول، ص 263 و السیره النبویه، ابن هشام، جلد اول، ص 35.
10- تاریخ منتظرالقائم، ص 56- 57.
11- تاریخ تحقیقی اسلام، ص 113.
12- تاریخ تحقیقی اسلام، ص 115.
13- سوره بروج، آیات 4- 8.
14- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 57.
15- تاریخ تحقیقی اسلام، جلد 1، ص 115.
16- تاریخ تحقیقی اسلام، جلد 1، ص 116.
17- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، صفحات 205- 206 / سورههای مائده، آیات 73، 72، 17 / نساء، 171 و توبه، 30.
18- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 58؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: الطبقات الکبری، ابن سعد، جلد اول، ص 263 / الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر، جلد دوم، ص 186 و مسالک و ممالک، ابن خردادبه، ص 134.
19- لسان العرب، جلد سوم، ص 362 ذیل حنیف.
20- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، 187- 188؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تفسیر سورههای: بقره، 135؛ آل عمران، 67؛ انعام، 167؛ يونس، 105؛ نحل، 120 و 123؛ حج، 31؛ روم، 31، 30 و مجمع البيان، ج 1، ص 316.
21- سوره حج، آیه 78.
22- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، صفحات 184- 185.
23- وسائل الشیعة، ج 1، ص 465.
24- سوره توبه، آیه 36.
25- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 59؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: الملل و النحل، شهرستانی ج 2، ص 414.
26- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، ص 188؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: نهج السعاده، ج 3، ص 76 و السيرة الحلبيه، ج 1، ص 21.
27- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، ص 188؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: طبقات الكبرى، ج 1، قسم 1، ص 39.
28- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 59.
29- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، صفحات 60- 59، برای مطالعه بیشتر ر.ک: المفصل، جواد علی، جلد دوم، صفحات 330 و 338 / جاهلیت و اسلام، یحیی نوری، ص 415 و تاریخ ادبی عرب، شوقی ضیف، ص 99.