• جاهلیت، دوره قبل از اسلام

حدوداً 150 و حداکثر 200 سال قبل از اینکه پیامبری برای دین اسلام برگزیده شود  دوران جاهلی نامیده شده است.

از کتاب‌های لغت معنایی از جاهلیّت به دست می آید که با کاربرد قرآنی این کلمه، سازش دارد. به طور مثال: مردمی که نسبت به خدا، پیامبر و شرایع آسمانی جاهل بوده، به آباء و اجداد تفاخر می‌کردند و با کبر و غرور زندگی  می‌گذراندند، مردم «جاهلی» خوانده می‌شدند. (2)

و هر عمل خلاف و نادرست؛ چه نتیجه جهل باشد و یا حاصل عدم حاکمیت عقل بر قوای انسانی، به آن عمل جاهلی گفته می‌شود و در فارسی عامیانه کلمه «نفهمی»  به معنای آن  به کار برده می‌شود.

یعنی اگر فردی، علم نداشته باشد و عملی را انجام دهد، این کلمه بر او صادق است. همچنین اگر بداند ولی نتواند خود را کنترل کند باز این کلمه بر او صدق می‌کند.

این کلمه اولین بار در قرآن نسبت به دوران قبل از بعثت  نسبت داده شده است. ولی محدوده مکانی مشخصی را برای آن منظور نکرده است.

قرآن بیشتر اعمال و رفتاری را که از نظر معیارهای قرآنی غلط باشد کارهای جاهلی به حساب می‌آورد. بنابراین چه بسا بتوان سرزمین‌های روم و ایران در آن زمان را نیز جزو دنیای جاهلیّت به شمار آورد، کما این که در واقع نیز چنین است.

اسلام، نسبت به تمامی ویژگی‌های روحی و شخصیتی اعراب، مانند: مزاج جنگی، حساسیت و تعصب عربی، قساوت در انتقام، شُرب خمر، قماربازی و آنچه در ردیف آن‌هاست مثل سفاهت، حماقت، حقارت، خشم و تسلیم‌ناپذیری در برابر اسلام و احکام آن؛ صفت «جاهلی» را به کار برده است. (1)

از ابن عباس نقل شده است در اثبات جاهلیّت عرب همین آیه بس که:

«قَدْ خَسرِ الَّذِينَ قَتَلُواْ أَوْلَادَهُمْ سَفَهَا بِغَيرْ عِلْمٍ وَ حَرَّمُواْ مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْترَاءً عَلىَ اللَّهِ  قَدْ ضَلُّواْ وَ مَا كَانُواْ مُهْتَدِين؛ زیان کردند کسانی که به سفاهت، بی‌هیچ حجتی، فرزندان خود را کشتند و به خدا دروغ بستند و آنچه را به ایشان روزی داده بود، حرام کردند. اینان گمراه شده‌اند و راه هدایت را نیافته‌اند». (3)

 بنابراین از نظر قرآن، دوران متصل به ظهور اسلام «عصر جاهليت» است و علت نامگذاری آن اشاره به اين نكته است كه در آن زمان به جای علم، جهل حاکمیت می‌کرده‌ و در هر زمينه‏اى به جای حق باطل مسلط بوده است.

در دوران قبل از اسلام اعراب از طرف جنوب با حبشه نصرانى، از طرف مغرب با امپراطورى روم نصرانى و در شمال با فارس‏هاى مجوس همسايه بودند. تمدن‏هاى مصر و هند نيز بت‏پرست بوده و بيشتر به صورت قبيله‏اى زندگى مى‏كردند.

عرب‏ها، نیز بت‏پرست بوده و بيشتر به صورت قبيله‏اى زندگى مى‏كردند و تمام اين اوضاع و احوال باعث شده بود كه آن‌ها داراى جامعه‏اى بَدوى و عقب مانده باشند كه از اختلاط آداب و رسوم آيين‏هاى نصرانى، يهودى و مجوسى به وجود آمده بود؛ و در جهل و بى‏خبرى خويش غوطه‏ور بودند.

عشاير و قبايل بدوى كه داراى سطح زندگى پست و ضعيفى بودند، از راه چپاول‏گرى و غارت اموال ديگران زندگى مى‏كردند و هيچ‌گونه امنيت و صلحى در ميان آن‌ها نبود.

حكمرانى از آنِ كسى بود كه غلبه پيدا مى‏كرد و سلطنت براى كسى بود كه آن را به چنگ مى‏آورد و به قول خودشان: «من عزّ بزّ»، يعنى هر كسى عزّت و قوّت يابد ديگران را مى‏درد و پاره پاره مى‏كند.

افتخار و فضيلت مردان به خون‏ريزى بيشتر، داشتن حميّت جاهليت، كبر و غرور، پيروى از ظالمان، پايمال كردن حقوق مظلومان، رقابت در تعدّى به ديگران، قماربازى، شراب‏خوارى، زنا، خوردن گوشت مرده و خرماى خشكيده خلاصه مى‏شد.

زنان هم از تمام مزاياى اجتماعى محروم بودند و هيچ اراده و اختيارى از خود نداشتند. ارثى به آن‌ها نمى‏رسيد و مردان بدون هيچ قيد و شرطى با آن‌ها ازدواج مى‏كردند.

با اين وجود زنان به جلوه‏گرى مى‏پرداختند و كسانى را كه دوست داشتند به سوى خويش فرا مى‏خواندند و زنا و بى‏عفتى در ميان آنان رايج بود. از رفتارهاى عجيب آن‌ها اين بود كه بعضى از آنها به هنگام طواف، عريان مى‏شدند.

به فرزندان صغير دختر يا پسر، ارثى تعلق نمى‏گرفت و اولاد بزرگ‏تر آن را تصاحب مى‏كردند. حتى همسر متوفى جزو ارث به حساب مى‏آمد.

تنها اگر متوفايى فرزند صغيرى داشت، به او ارث مى‏رسيد؛ که باز هم زورگویان سرپرستى يتيم را به عهده مى‏گرفتند و اموالش را مى‏خوردند و اگر يتيم دختر مى‏بود با او ازدواج  کرده و اموالش را تصاحب مى‏كردند ،سپس او را طلاق داده و رهایش مى‏ساختند.

در اين صورت نه مالى داشت كه با آن زندگى را بگذراند و نه كسى راغب به ازدواج با او می‌شد كه آینده‌اش را تأمين كند. يتيم شدن از گرفتارى‏هايى بود كه عده زيادى بدان مبتلا مى‏شدند؛ زيرا جنگ و خونريزى دائماً در ميان اعراب جاهلی رايج بود و در نتيجه عده زيادى به قتل مى‏رسيدند.

از مشکلات آنان اين بود كه گاهى خشك‌سالى و قحطى به سرزمين‏هاى بى‏آب و علف و خشك و سوزان آن‌ها روى مى‏آورد و آن‌ها از ترس فقر و ندارى فرزندان خويش را مى‏كشتند، به گونه‌ای که خداوند آنان را از این کار ناپسند در قرآن منع  کرد:

«وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ…؛ فرزندان خود را از ترس تنگ‌دستى به قتل نرسانيد». (4)

آنها به راحتی دختران خود را زنده به گور مى‏كردند؛ و مبغوض‏ترين حال در نزد مرد جاهلی اين بود كه به وى خبر دهند كه صاحب فرزند دخترى شده است:

«وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ كَظِيمٌ * يَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلى‏ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ؛ هرگاه به يكى از آن‌ها خبر مى‏دادند كه دخترى نصيبش شده است، چهره‏اش سياه مى‏شد و خشم خود را فرو مى‏خورد، و از خبر بدى كه به او داده شده بود، پنهان مى‏گشت! آيا ننگ را بپذيرد و او را به خوارى نگه دارد يا در خاك پنهانش كند. آگاه باش كه حكم بدى مى‏كردند». (5)

اما وضعيت حكومت در مناطق داخلى شبه جزيره از جمله مكّه، يثرب، طائف وضعيتى شبيه جمهوريّت بود.

عشاير بدوى و حتى آن‌هایی كه در روستاهايى زندگى مى‏كردند، تحت فرمان رؤسا و شيوخ خود بودند و حكومتى شبيه حكومت سلطنتى داشتند.

اين هرج و مرج عجيب در ميان هر  گروهی به شكلى وجود داشت؛ و در هر منطقه‏اى از شبه جزيره همراه با آداب و رسوم عجيب و عقايد خرافى و جاهلى ظاهر مى‏شد. به علاوه همگى مبتلا به درد بى‏سوادى و فقدان  یادگیری و آموزش بودند.

تمام آنچه را كه درباره اوضاع و احوال و آداب و رسوم اعراب گفتيم از سياق آيات قرآنى و خطاب‏هاى آن به بهترين صورت فهميده مى‏شود.

آياتى كه ابتدا در مكه و سپس در مدينه نازل شده، بیانگر موضوعات فوق است و اعراب را مورد خطاب قرار داده و اوصاف آن‌ها را بيان می‌کند. همچنین بعضى از رفتارهاى آن‌ها را مورد مذمت و ملامت قرار داده است.

البته آيات قرآنى به صورت كوتاه به اين مطالب پرداخته است. كوتاه‏ترين و رساترين كلمه‏اى كه مى‏تواند اوضاع و احوال قبل از اسلام را به درستى نشان دهد، همان تعبير «عهد جاهليت» است كه قرآن به كار برده است و در يك كلام تمام مفهوم آن را بيان فرموده است. (6)

—————–

1- سیره رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، 153- 155؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاریخ الادب العربی، بلاشر، ج 1، ص 47 و المفصل، ج 1، ص 40.

2- لسان العرب و مجمع البحرین ذیل مورد.

3- سیره رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، 155؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: بلوغ الارب، ص 20.

4- سوره اسراء، آیه 31.

5- سوره نحل، آیات 58 و 59.

6- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 1، ص 61- 64.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا