- فرهنگ و دانش در جاهليت
فرهنگ جاهلیت عمدتاً مشتى آداب و عادات متعصبانه عربى بوده است و همانگونه كه از عنوان آن میتوان فهمید، فاقد روح تفكر است. در منش زندگی اعراب جاهلیبه تنها چيزى كه اهميت داده نمىشد، علم، فرهنگ و آگاهى بود. آنها از اسباب تمدن و فرهنگ غنی محروم بودند. معيار ارزشهاى حياتىشان چيزى جز زور و شمشير و نيزه، زبان چرب و نرم شعر و خطابه، جنگ و خونريزى و انتقام و ارزش نهادن به حَسَب و نَسَب نبود.
محرومیت از تعلیم و تعلّم و سفاهت و نادانی و شرایط محیطی از جمله موانع رشد و گسترش علوم در میان عرب جاهلی بود. البته این بدان معنا نیست که آنها از هر گونه آگاهی و دانش ابتدایی محروم بودند؛ بلکه معارف اعراب، آگاهیهای ابتدایی بوده که در اثر تجربه ناقص کسب کرده بودند و بر اساس قاعده و نظریه علمی استوار نبود.
در اينجا، بهتر است فرهنگ و دانش اعراب قبل از اسلام را از خواندن و نوشتن آغاز كنيم.
- خواندن و نوشتن
قدرت بر خواندن و نوشتن در يك جامعه نشان از فرهنگ و تمدن و معارف علمى آن است. در صورتى كه جامعه، از اين مسأله بىبهره باشد زندگى افراد خالى از فرهنگ و دانش خواهد بود.
تجارب ملّتهاى گذشته و يا معاصر، جز با خواندن و نوشتن نمىتواند به ديگران انتقال يابد و ملّتى كه از اين نعمت بىبهره باشد، نمىتواند به رشد آن، حتى در طى قرون متمادى اميدى داشت.
آنچه از قرآن و روايات اسلامى و نوشتههای مورّخان قديم و جديد به دست آمده است، حاكى از آن است به جز افراد معدودى، مابقی مردم عرب جاهلي از نعمت سواد محروم بودهاند. (1)
بلاذرى مىگويد: در ميان اوس و خزرج نوشتن به ندرت بوده است، تنها بعضى از يهود، آگاه به كتابت عربى بودهاند و از ميان كل اين دو قبيله تنها عدهاى قدرت كتابت داشتند. (2) ديگران نيز به اين مطلب اشاره كردهاند.
واقدى مىگويد:
حنظلة بن ابى الربيع يك بار براى رسول خدا صلىاللهعليهوآله نويسندگى كرد، پس از آن، او را حنظله كاتب ناميدند؛ در اصل به دليل آن كه تعداد كاتبين بسيار كم بوده، نام آنها ثبت و ضبط شده است. (3)
احمد امين از ميان نويسندگان عرب معاصر، به اين حقيقت كه كتابت در ميان عرب جاهلى به ندرت بوده و جهالت در ميان آنها شايع و امّى بودن (بىسوادى) در ميان آنها خصوصاً در باديه گسترده بوده است اشاره دارد، او يكى از علل بىفرهنگى عرب را بىسوادى مىداند. جواد على، نيز به تفصيل در شرح معناى كلمه امّى در عدم توانایى بر كتابت و قرائت سخن گفته است. (4)
آلوسى مىگويد:
«از جمله علل اينكه عرب قدرت حافظه دارد اين است كه اكثريت آنها امّى بوده و قدرت خواندن و نوشتن نداشتند و بلكه مىتوان گفت در باديه تمامى آنها چنين بودهاند.
ابن قُتيْبه، روايتى نقل مىكند كه بر پايه آن، كتابت نزد عرب عيب تلقى مىشده است.
نقل شده: پيامبر نامهاى براى قبيله بكربن وائل فرستاد كه در ميان اين قبيله با آن وسعت، كسى كه قادر به خواندن آن نامه باشد وجود نداشت».
وجود اين همه نصوص تاريخى در اين كه عرب جاهلى توانايى خواندن و نوشتن نداشته است شكى باقى نمىگذارد. البته اصل مسأله كتابت بوده و چنين امرى قابل انكار نيست. (5)
- شعر و خطابه
از جمله نشانههاى فرهنگ و تمدن، فرهنگ شعر و شاعرى و خطابهسرايى است. كه این فرهنگ در جاهليت رواج فراوان داشته است. در اينجا بايد ضمن تأييد اهميّت اين امر، بر اين نكته تأكيد كرد كه آنچه مىتواند در شعر و خطابه نشانگر تكامل عقلانى جامعه باشد محتواى شعر است.
شعر گفتن در ميان عرب جاهلى امرى پر رونق بوده و بازار شعر و شاعرى بسيار گرم بوده است.
آنها در مجالس عيش و عشرت، در ميادين جنگ و جدال، در مواقع سرودن مرثيه و تحريك به انتقام و يا نشان دادن فضل و برترى خود به سرودن شعر مىپرداختند. علاوه بر آن شعر نزد عرب جايگاه بلندى داشت و از مفاخر هر قبيله داشتن تعدادی شاعر بوده است.
به همین دلیل است که عرب شعر را به جای حکمت و دانش بسیار ارج مینهاد؛ و هر گاه در میان قبیلهای شاعری توانا و سخنشناس زندگی میکرد، وی را در بازارهای خود -که در مدتی از سال و موسم حج بر پا میشد- فرا میخواندند تا قبایل دیگر جمع شوند و اشعارش را بشنوند و آن را افتخاری برای خود میشمردند.
در بازارهای عرب قصاید شاعران خوانده و بهترین آنها انتخاب میشد. سپس آن را با حروف زیبای براق یا با طلا بر حریر مصری مینگاشتند و به دیوارهای کعبه میآویختند.
این اشعار به معلقات مشهور شد. در اشعار معلقات، شاعران به بیان احساسات و عواطف، شرح عشق بازی با معشوقه خود، شمشیر و اسب، نبردهای قبیلهای و ایامالعرب، هجو، مرثیه، مصیبت، رجز، شراب، توصیف صحرا، کوه و دره، حیوانات و گیاهان پرداخته شده است و در آنها از علم، حکمت و تعقل و احساسات عالی انسانی کمتر نشانی میتوان یافت.
در هر حال بايد گفت كه ظاهراً پيشينه شعر موجود، تنها به 150 سال قبل از بعثت مىرسد و قبل از آن شاعرى شناخته شده و شعرى به دست آمده، وجود ندارد.
تنها در زمان عبد مناف و فرزند او هاشم، شعر گفتن ابعاد وسيعى به خود گرفته بود و تا قبل از آن فقط اشعارى در بيان بعضى از حوادث گفته مىشد. (6)
در این دوران جاهلیت به قول يعقوبى، وسعت شعر به حدى رسید كه افراد به كمك شعر با يكديگر به مخاصمه میپرداختند، به وسيله آن بر يكديگر برترى مىجستند و همديگر را مورد مدح و سرزنش قرار مىدادند. (7)
البته همين اشعار موجود نه تنها نشان حكمت و علم و انديشه اعراب نيست بلكه بعضاً نشانگر حقارت و پستى و دورى از ارزشهاى انسانى و واقعى آنان است.
بايد ديد اين شعرها به چه منظورى سروده شده و در چه مقاطعى از آنها استفاده مىشده است. به طور كلى شعر يكى از ضرورتهاى زندگى عرب و وسيلهاى براى تفاخر و اثبات برترى نَسَب بوده است.
از آنجا كه عرب جاهلى تفاخر به حَسب و نَسب مىكرد و قصد داشت تا شرف و مجد و آقايى خود را حفظ كند؛ وقتى حوادثى از قبيل جنگ و غارت در بين آنها پديد مىآمد آنان نيازمند كلماتى بودند تا آنها را نسبت به خونریزی و انتقام هشيار كرده و قبيلهشان را از ننگ و عار دور كند، لذا آنها علاوه بر استفاده از شعر در اين باب، از خطبهها و وصايا نيز استفاده مىكردند.
بنابراین همانگونه كه گفته شد آنچه مهم است و مىتواند شعر را نشان برجستگى فرهنگ بنماياند، اين است كه، اشعار داراى محتواى عالى و احساسات پاك انسانى باشد و اِلا شعر گفتن از سبزهزار، طلوع خورشيد و غروب آن، اشعارى كه در وصف يار مادّى و عشق ظاهرى و حماسه جنگ و امثال آن باشد نشانگر رشدِ فرهنگ و تمدن نيست.
شاعر جاهلى موضوعى براى شعر گفتن جز شتر در بيابان، مسافرت به بيابانهاى دور دست، وصف معشوق و يار خود، دفاع از مجد و شرف خيالى قبيله خود و هجو دشمن قبيلهاش، ندارد.
اين مسأله در ارتباط با جنبه محتواى اشعار جاهلى است، اما از لحاظ صورى و قالب، شعر عرب از قالبهاى بسيار اديبانهاى برخوردار بوده است.
وسعت لغت زبان عرب همراه با امتیاز ويژهای كه در بهرهگيرى از انواع تشبيهات و استعارات بوده مىتواند گستردگی اين زبان را نشان دهد. چنين مسألهاى به نوبه خود اين فرهنگ را در حدّى بسيار اديبانه مطرح مىكند ولی اين تنها یک بخش از حُسن را دارا است، بخش ديگر محتوا است كه بهرهاى از علم و حکمت ندارد. (8)
- دانش تبارشناسى
يكى ديگر از ضرورتهاى زندگى عرب جاهلى این بود که با آن همه تفرقه و پراکندگی، قبيله خود را بشناسد و در صورت امكان «نسبشناس» شود. همچنین ريشه قبايل دیگر را دریابد و بر تقسيمبندىهاى داخلى و جدا شدن عشيره و مستقل شدن هر يك آگاه شود؛ و اینکه تك تك آباء و اجداد قبايل و بعضاً اخبار و قهرمانيهاى آنها را بشناسد.
هيچ فردى جداى از قبيله خود و ارزشهاى آن شخصيتى نداشت. بنابراين سعى مىكرد هرگونه ارزشى كه از گذشته قبيلهاش بر جاى مانده آن را حفظ كند و به رخ ديگران بكشد.
عرب جاهلى اهميت زيادی به ثبت و حفظ أنساب خود مىداد؛ چرا كه اين معرفت وسيلهاى براى الفت و هميارى بود. آنها محتاجترين افراد به اين معرفت بودند زيرا تشتت و تفرقه بين قبايل هميشه موجب بروز جنگ و جدال مىشد و از آنجا كه نمىخواستند كسى غير از خودشان بر آنها تسلط يابد انساب خود را حفظ مىكردند تا بر دشمن پيروز شوند.
زیرا وقتى خويشاوندان با هم عطوفت داشته باشند و تعصب خويشى در ميان باشد الفت و هميارى بين آنها به وجود خواهد آمد و از ذلت و تفرقه جلوگيرى خواهد شد.
همين نياز باعث شده بود تا نسب شناسان هر قبيله، موقعيت اجتماعى خوبى داشته باشند چون مورد رجوع مردم در امر نسب بودند.
پس میتوان پذيرفت كه يكى از دانشهاى عرب همين علم أنساب است.
آنچه اهميّت دارد بررسى ارزش اين علم است؛ که در اينجا روايتى از پيامبر اکرم صلىاللهعليهوآله در اين باب نقل مىشود:
رسول خدا صلىاللهعليهوآله وارد مسجد شدند و مشاهده كردند كه عدهاى گرد مردى حلقه زدهاند. پرسيدند: او كيست؟ پاسخ دادند او مردى علامه است. فرمودند در چه؟ گفتند: او آگاهترين مردم به انساب عرب است. پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمودند: اين علمى است كه نافع نبوده و جهل به آن ضررى نمىرساند. (9)
- علم الأيام
يكى از علوم عرب، كه به عنوان نوعى «آگاهى علمى» تلقى میشود، آگاهى به «ايامالعرب» است.
یعنی روزهایی كه بر عرب گذشته روزهايى است كه قتل و كشتار و جنگ و خونريزى بين قبايل مختلف صورت گرفته است. روزهايى كه براى فاتح افتخار و براى مغلوب سرافكندگى محسوب مىشود.
اين جنگها نشانگر قدرت فاتح بوده و از آنجا كه كثرت و قدرت و زور معيار برترى و شرافت محسوب میشد، پس فاتح شريفتر از قبيله مغلوب بود!
لذا به یاد داشتن این روزها برای غالب همیشه مایهی افتخار و برای مغلوب همیشه مایهی سرافکندگی به حساب میآمد.
وسعت اين ايام و در واقع اين جنگها به حدى است كه ادبيات عرب از شعر و خطابه و حتى لغت عرب تا حد زيادى مديون آنها است.
خطابهها و شعرهايى كه در اين روزها گفته و سروده شده است عموماً براى تحريك يا هجوم دشمن يا مرثيهخوانى بوده است كه شاعران هر جا مىسرودهاند.
اين جنگها آن قدر براى عرب ارزشمند بود كه حاضر بودند در مقابل شعلهور كردن آن اعتقادات دينى خود را زير پا گذارند. آنها اين اعتقاد خود را كه در ماههاى حرام جنگ حرام است، با تغيير محل ماههاى حرام به ماههاى ديگر، زير پا گذاشتند تا به موقع به جنگ و درگيرى بپردازند.
نتيجه سخن اين كه اين قسم از علوم، همگى از نوع ابتدايى و بر اساس تجارب ناقص بشرى است و بر هيچ قاعده و اساسى قرار ندارد؛ اعراب در مجموع بدوى بوده و هيچ يك، اصحاب علم و انديشه مبتنى بر يك شيوه علمى نبودند. (10)
- علم الانواء
طلوع یک ستاره و غروب ستارهای دیگر را نوء میخواندند.
اعراب از روی تجربه شبها به مشاهده ماه و ستارگان میپرداختند و روزها احوال خورشید و هوا را بررسی میکردند. آنان از انواء و شناخت منازل ماه، اوضاع و احوال جَوّی و فصول چهارگانه و باد و باران را پیش بینی میکردند. (11)
- کهانت
در میان اعراب جاهلی کاهنانی بودند که از آینده قوم عرب خبر میدادند. آنان مردمی تیزهوش، سخندان و مستعد بودند و از احوال قبایل و حوایج آنها اطلاعاتی داشتند و از حرکات و روحیه مراجعین، آنها را تحت تأثیر درآورده و با سخنان سجعگونه به پیشگویی میپرداختند. (12)
- طب
در اجتماعات بادیهنشینی نوعی پزشکی مبتنی بر تجربیات کوتاه و کم دامنه، به صورت وراثت از شیوخ و پیر زنان قبیله نسل اندر نسل به فرزندانشان منتقل شده بود.
آنان برخی امراض و داروهای آن را می شناختند و از خواص برخی گیاهان برای معالجه بهره میگرفتند. (13)
- عیافه
در میان اعراب جاهلی مردمی از اصوات و حرکات حیوانات و سایر احوال آنها حوادث و اخباری را استنباط میکردند. (14)
- قیافه
قیافه عبارت است از شناختن و یافتن اشخاص و حیوانات گمشده از آثار رد پای انسان و آثار سم حیوانات. (15)
- فراست
گروهی از اعراب جاهلی از طریق أشکال و گفتار و رنگ چهره؛ به خُلق و خو و فضایل و رذایل پی میبردند.
اعراب از راه فراست به روانکاوی اجتماعی اشخاص میپرداختند. (16)
———————-
1- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، ص 207.
2- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، ص 208؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: فتوح البلدان، ص 459.
3- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، ص 208.
4- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، ص 209.
5- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، ص 207؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاریخ العرب فی الاسلام، ص 174- 169 / فجر اسلام، ص 29 / پیامبر امی، ص 18 / بلوغ الارب، ج 1، ص 41 / الشعر و الشعراء، ص 334 و الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج 1، ص 49.
6- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، ص 213؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: طبقات الشعراء، ص 11 / المزهر، ج 2، ص 474.
7- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، ص 213؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاریخ الیعقوبی، ج 1، ص 262.
8- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، ص 216؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: بلوغ الارب، ج 3، ص 151.
9- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، ص 217- 218؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: لسان المیزان، ج 3، ص 104 / التراتیب الاداریه، ج2، ص 230 / المختصر فی اخبار البشر، ج 1، ص 99 / المفصل، ج 1، ص 472 و بلوغ الارب، ج 3، ص 182.
10- سیره رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، ص 220.
11- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 45- 46؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاریخ علوم اسلامی جلالالدین همایی، ص 80.
12- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 46؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: المقدمة، ابن خلدون، ص 100.
13- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 46؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: المقدمة، ابن خلدون، ص 100.
14- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 46.
15- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 46.
16- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 46- 47؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ج 3، ص 411.