- اقدامات زیربنایی
- مشکلات رسول الله صلىاللهعليهوآله در مدینه
رسول گرامی خدا پس از ورود به مدینه منوره مشکلاتی در پیش رو داشتند که هر کدام از آنها مانعی برای گسترش اسلام و ایجاد امت واحد بود. برخی از این مشکلات عبارت بود از:
1- فقدان یک جایگاه و مرکزیت برای حکومت اسلامی؛
2- رسوبات افکار جاهلی و رذایل اخلاقی که در ساکنان شهر وجود داشت؛
3- بافت قبیلهای، دینی و اختلافات قومی میان اوس و خزرج؛
4- اسکان مهاجران در مدینه منوره؛
5- نداشتن یک سازمان رزمی و نظامی که بتواند از اسلام در برابر دشمنانش دفاع کند؛
6- مهاجرت به مدینه منوره و تشکیل حکومت اسلامی، دشمنان گستردهای برای آن به وجود میآورد. این دشمنان عبارت بودند از:
الف) قبایل مشرک شبه جزیره که در رأس آنها قریش قرار داشت؛
ب) یهودیان اطراف یثرب؛
ج) مسیحیان اطراف شبه جزیره و امپراتوری روم شرقی؛
د) منافقان که دل در گرو شرک داشتند، ولی در ظاهر مدعی اسلام بودند.
- اقدامات رسول الله صلىاللهعليهوآله برای حل مشکلات
رسول الله صلىاللهعليهوآله با مدیریتی خردمندانه مبتنی بر وحی الهی مشکلاتی را که در پیش رو داشت از سر راه خود برداشت. اقدامات آن حضرت برای حل مشکلات خود عبارت بود از:
الف) تأسیس مسجد النبی به عنوان جایگاه و مرکز حکومت اسلامی
ب) تلاش گسترده برای هدایت و تزکیه و تربیت مردم مدینه منوره. ایشان با تلاوت سورههای مکی و سورههای نوین مدنی و با خطبهها و موعظههای خود رسوبات افکار جاهلی و رذایل اخلاقی مهاجران و انصار را میزدود؛ آنگونه که در دومین خطبه خود پیوند با قرآن، رعایت تقوا و انجام بایدها و نبایدهای دین، عشق و محبت به خداوند و دوستی با یکدیگر را سفارش کرد.
ج) نخستین پیماننامه عمومی: رسول الله صلىاللهعليهوآله در ماههای نخستین ورود خود به مدینه منوره برای سر و سامان دادن به اوضاع اجتماعی و تحکیم وحدت اجتماعی و ایجاد نظام شهروندی، یک پیمان عمومی میان انصار و مهاجران و یهودیان بست.
اهم مفاد مهم این پیمان با یهودیان وابسته به اوس و خزرج چنین است:
1- مسلمانان و یهودیان مانند یک امت خواهند بود و در مراسم دینی خود آزاد هستند.
2- هنگام بروز جنگ، هر کدام از این دو گروه، دیگری را در صورتی که متجاوز نباشد علیه دشمن کمک خواهد کرد.
3- هر گاه مدینه مورد تاخت و تاز دشمن قرار گیرد، هر دو گروه با هم از آن دفاع کنند و مخارج جنگ را با هم بپردازند.
4- قرار داد صلح با دشمن، با مشورت هر دو انجام خواهد شد.
5- چون مدینه منوره حرم است، مورد احترام هر دو گروه، هر نوع خونریزی در آن حرام خواهد بود.
6- هر کس از یهودیان از ما پیروی کند، نسبت به او نیکی و یاری میشود و بر آنان ستم نخواهد شد.
7- در هنگام اختلاف و نزاع، آخرین داور، رسول الله صلىاللهعليهوآله خواهد بود.
8- امضاء کنندگان این پیمان با یکدیگر به نیکو کاری رفتار خواهند کرد. این پیماننامه، پیروزی و موفقیت چشمگیری برای رسول الله صلىاللهعليهوآله در پی داشت و نظام همکاری و تعاون اجتماعی و شهروندی استواری را پدید آورد و در سایه دولت الهی رسول خدا صلىاللهعليهوآله روابط ساکنان مدینه منوره را با یکدیگر و با آن حضرت تقویت کرد. این عهدنامه موجب شد:
1- رسول الله صلىاللهعليهوآله دولتی دینی، سیاسی به ریاست خود تأسیس کند که مشروعیت آن بر حق حاکمیت سیاسی وی از سوی خداوند، استوار شده بود و اطاعت از رسول را همچون اطاعت از خداوند میدانست.
2- مسلمانان و یهودیان همپیمان با آنان ناگزیر به حمایت و دفاع از حکومت اسلامی و مرکزیت آن در مدینه منوره شدند.
3- خطر بالقوه یهود که پذیرای حاکمیت اسلام نبودند، در کوتاه مدت از میان رفت، زیرا آنان در گذشته با قریش در ستیز با اسلام متحد بودند.
4- اوس و خزرج موظف به ترک خونریزیها و پیکارهای قبیلهای شدند و کینههای جاهلی را رها کردند و ناگزیز با یکدیگر اتحاد برقرار کردند.
د) از اقدامات رسول الله صلىاللهعليهوآله برای بر طرف کردن مشکل اسکان مهاجران و زدودن چالشهای قبیلهای نیز، پیمان برادری بود که پس از ورود به مدینه منوره در دو مرحله انجام شد.
این پیمان نخست میان مهاجران و سپس میان مهاجران و انصار بسته شد.
رسول الله صلىاللهعليهوآله در این باره فرمودند:
«تاخوا فی الله آخوین و آخوین؛ در راه خدا، دوتا دوتا با هم برادری کنید.»
هـ) رسول گرامی اسلام صلىاللهعليهوآله سازمان نظامی خود را برای مقابله با دشمنان از همه مسلمانان تشکیل داد و هنگامی که دشمن، عملیاتی علیه مدینه منوره انجام میداد، به دعوت رسول الله صلىاللهعليهوآله همه مسلمانان بسیج میشدند و از کیان اسلام دفاع میکردند؛ آنگونه که در جنگ «بدر»، « خندق» و «فتح مکه»، مهاجران و انصار دعوت رسول الله صلىاللهعليهوآله را برای جنگ با مشرکان پذیرفتند. در جنگها همه مردانی که توانایی جنگیدن داشتند، حضور پیدا میکردند و اگر کسی از مسلمانان از حضور در جنگ خودداری میکرد، تحریم میشد. چنان که رسول اکرم صلىاللهعليهوآله مسلمانان را پنجاه روز از سخن گفتن با سه نفر از قاعدین جنگ تبوک، بازداشت تا اینکه خداوند توبهشان را پذیرفت.
پیامبر خدا صلىاللهعليهوآله حتی زنان را از حضور داوطلبانه در نبرد باز نمیداشت؛ به طوری که در «غزوه حنین» پنج نفر از زنان مسلمان حضور داشتند و با دشمنان میجنگیدند. «ام عمار» در غزوات «احد»، «خیبر» و «حنین» حضور داشت و در احد دوازده زخم بر او وارد شد. بیشتر زنانی که در غزوات رسول الله صلىاللهعليهوآله شرکت میکردند، به کار آبرسانی و فراهم آوردن غذا و مداوای جراحت جنگجویان میپرداختند که از جمله «رفیده انصاری» بود. (1)
- بناى مسجد مدینه (مسجد النّبى)
تأسيس مسجد بايد يكى از نخستين اقدامات رسول خدا صلىاللهعليهوآله در مدينه شناخته شود. «مسجد» كه پيش از آن نيز در قبا تأسيس شده بود با سادهترين امكانات سرپا شد و بعدها نقش مهمى را در فرهنگ و تمدن اسلامى ايفا كرد.
رسول اکرم صلىاللهعليهوآله در كنار مسجد دو خانه، به همان سادگى ديوارههاى مسجد [و در واقع دو اتاق] براى همسران خود ساخت در كنار آن خانهاى براى على عليهالسلام و فاطمه عليهاالسلام بنا کرد. ديگر صحابه نيز در اطراف آن خانههايى بنا كردند كه در ضمن درى نيز به مسجد داشت.
از على بن ابراهيم قمى نقل شده است: آن حضرت صلىاللهعليهوآله همراه اصحابش در مكان وسيعى كه محلّ خشك كردن خرما بود، نماز مىخواندند. آنگاه رسول اللّه صلىاللهعليهوآله به اسعد بن زراره فرمود: اين مكان را از صاحبانش خريدارى كن. وی آن را به ده دينار خريد. در اين زمين مردابى وجود داشت كه رسول اللّه صلىاللهعليهوآله دستور داد آب آن را به جاى ديگرى روانه كنند و همچنين از آنها خواست كه خشت بزنند و این کار انجام گرفت.
آنگاه جاى پايههاى ديوار را كندند. سپس دستور داد كه سنگ بياورند. آنان از سنگلاخ سياهى كه در خارج مدينه قرار داشت، سنگهايى را براى پايه چينى به آنجا حمل كردند و خود رسول اللّه صلىاللهعليهوآله نیز در اين كار شركت كرد و سنگى را در بغل گرفت و حمل مىكرد كه اسيد بن خضير پيش آمد و گفت:
اجازه دهيد كه من آن را حمل كنم رسول اللّه صلىاللهعليهوآله به وى فرمود: نه، برو سنگ ديگرى را بياور. (2)
- مشارکت مردم
مسلمانان توان لازم برای ساختن مسجد را داشتند و هیچگونه نیازی به مشارکت پیغمبر اکرم صلىاللهعليهوآله نبود؛ اما آن حضرت ترجیح داد در عملیات ساختمانی مسجد شرک کند. همین حضور، روحیه حماسی مسلمانان را بر انگیخت و آنان باجدیت و نشاط کار میکردند.
از سوی دیگر مشارکت پیامبر صلىاللهعليهوآله به کار ارزش خاصی داد و بدین ترتیب خط کلی شخصیت رهبری در اسلام را معرفی کرد. این اقدام حضرت گویای این مطلب است که احساس مسئولیت رهبری در قبال کار خصوصاً زمانی که در ارتباط با اهداف بلند و مصالح عالی اسلام و مسلمین است؛ باید فراتر از امر و نهی باشد. (3)
- برقرارى پيمان برادرى ميان انصار و مهاجران
يكى ديگر از اقدامات نخست رسول خدا صلىاللهعليهوآله در مدينه- و در روايتى پيش از آن در مكه- برقرار ساختن پيمان برادرى ميان مسلمانان به صورت دو به دو بود. اين عقد برادرى را «مؤاخاة» ناميدهاند و بيشتر سيره نويسان، پس از بناى مسجد از آن ياد كردهاند. درباره زمان دقيق آن اختلاف نظر وجود دارد. برخى برآنند كه پنج ماه پس از هجرت بوده؛ برخى ديگر نه ماه گفتهاند، ديگران در زمان بناى مسجد و يا پيش از آن را معين كردند، برخى ديگر يكسال پس از هجرت را.
اختلاف ديگر آن است كه آيا اين عقد اخوت در ميان مهاجرين و انصار بوده است؟ يعنى يك مهاجر با يك انصارى؛ يا در ميان مهاجران بوده است؟
ابن اسحاق تنها از عقد برادرى مهاجرين و انصار ياد كرده است. در ميان كسانى كه برادر يكديگر خوانده شدهاند گاه دو مهاجر و گاه يك انصارى با يك مهاجر ديده مىشود. به نظر چنين مىآيد كه [همانطور كه برخى مؤرخان گفتهاند] دو بار عقد مؤاخاة بسته شده است. يك بار در مكه در ميان مهاجران بود مانند عقد اخوت ابوبكر با عمر، حمزه با زيد بن حارثه، عثمان و عبد الرحمن بن عوف، زبير و ابن مسعود، عبيدة بن حارث با بلال و … خود رسول خدا صلىاللهعليهوآله با على بن ابى طالب عليهالسلام. بار دوم پيوند اخوتى بود كه در مدينه و ميان انصار و مهاجرين بسته شد.
شيخ طوسى در أمالى نقل مىكند: رسول اللّه صلىاللهعليهوآله ميان مهاجران و انصار پيمان برادرى دينى بست.
آن حضرت صلىاللهعليهوآله ميان دو فردى كه با هم متناسب بودند، پيمان برادرى مىبست و خودش دست على بن ابى طالب عليه السّلام را گرفت و فرمود: اين هم برادر من است. در ادامه حذيفه مىگويد: رسول اللّه صلىاللهعليهوآله كه سيّد المرسلين و امام المتقين و رسول ربّ العالمين بود و هيچ نظير و شبيهى در ميان مردم نداشت، با على ابن ابى طالب برادر بود. (4)
به نظر مىرسد اين خبر سعد بن حذيفه همان روايتى است كه ابن اسحاق بدان اشاره كرده، در آنجا كه گفته است: «به ما خبر رسيده است كه رسول اللّه صلىاللهعليهوآله فرمود: پناه مىبريم به خدا از اينكه به وى چيزى را نسبت دهيم كه نفرموده است. براى خدا، دو نفر دو نفر با هم پيمان برادرى ببنديد و سپس خودش دست على عليهالسّلام را گرفت و فرمود: اين هم برادر من است. پس رسول اللّه صلىاللهعليهوآله كه سيّد المرسلين و امام المتقين و رسول ربّ العالمين بود كه هيچ شبيه و نظيرى نداشت، على بن ابى طالب را به عنوان برادر خود برگزيد. (5)
- انگیزهی پيمان برادرى ميان مسلمانان
قاعدتاً مشكلى كه مهاجران در مكه داشتند و هر كدام طبعاً عُلْقههاى قبيلهاى خود را تا حدودى قطع كرده بودند، ايجاب كرده بود تا پيوند مؤاخاة در ميان آنان مطرح شود. در اين ميان افرادى كه در مكه با يكديگر عقد مؤاخاة داشتند- گرچه بعداً در مدينه از انصار برادرانى يافتند- اما بيشترشان پيوندهاى اخوت پيشين را حفظ كردند.
اين پيوند كه طبعاً ايجاد آن بر اساس وجوه اشتراك آنان با يكديگر بوده است، بعدها همچنانحفظ شد. آثار آن را در پيوندهاى سياسى بعدى ابوبكر و عمر، عثمان و عبد الرحمن بن عوف (در شوراى بعد از درگذشت عمر) و نيز ميان زبير و ابن مسعود میتوان شاهد بود. (زمانى كه عبد الله بن مسعود با عثمان درگير شد، زبير از عبد الله دفاع كرد و زمانى كه عبد الله درگذشت، زبير بر او نماز خواند نه عثمان).
اين پيمان بر اساس «حق و مواساة» صورت گرفته است. در بسيارى از نقلها آمده است كه يكى از پايههاى ديگر اين اخوت برقرارى «توارث» ميان آنان بوده است:
«يتوارثون بعد الممات دون ذوى الارحام» (6)
بنابراین به طور خلاصه میتوان انگیزههای پیمان برادری را به صورت زیر بر شمرد:
الف) جایگزین مناسبتر
مسلمانان به خاطر پذیرش اسلام به طور حقیقی و عمیق از خویشاوندان، خانوادهها و برادران خویش کاملاً جدا شدند و در این راه بهترین دوستانشان با انواع شکنجه و آزار به مقابله و رویارویی با آنان برخاستند؛ چنانکه همه رابطهها و پیوندهای خویشاوندی آنان بریده شد و به صورت انسانهای بیقوم و خویش در آمدند. از این رو برخی از آنان احساس تنهایی و بیگانگی میکردند. اخوت اسلامی این شکاف عمیق را پر کرد و حس تنهایی را از آنان دور ساخت و در دلهای مؤمنان نور امید و اطمینان به آینده درخشان دمید. آنچنان برادری در روحیه مسلمانان تأثیر عمیقی داشت که حتی گمان کردند از هر جهت با هم برادرند و حتی از یکدیگر ارث میبرند! (7)
ب) بالا بردن مناسبات انسانی
هدف پیامبر از برادری مسلمانان مهاجر و انصار، اوجبخشی به مناسبات انسانی و بالا بردن آن از سطح مصالح فردی به ارتباط الهی خالصانه، تا درجه برادری بود.
ج) نقش برادری در سازندگی
رسول اکرم صلىاللهعليهوآله در صدد بنای جامعه جدید بود که الگوی برتر شایستگی و رستگاری باشد و به نیکی از عهده دعوت به سوی توحید و یکتاپرستی و یاری دین در همه اوضاع و شرایط برآید.
با ملاحظه حجم تهدیداتی که این جامعه نو پای جدید با آن رو به رو بود، خواه در داخل، از جمله اختلافهای اوس و خزرج که هنوز برخی از آنان بر آیین شرک و بتپرستی بودند و همچنین حضور منافقان و یهودیان مدینه؛ و خواه تهدیدهای خارجی از جمله یهودیان و مشرکان عربستان و بلکه همه جهان و با عنایت به مسئولیت عظیم این جامعه در مبارزه برای برقرار دین و دفاع از آرمانهای آن؛ ضرورت حتمی بود که احزاب، گروهها و افراد پراکنده به مثابه هسته واحد به هم چسبیدهای در آیند که افراد آن را جنبههای مختلف به هم مربوط سازد.
از این رو بر قراری روابط عاطفی عمیق و قوی مبتنی بر پایههای عقیدتی بیش از هر چیز ضرورت داشت. این رابطه قوی و مطمئن؛ «پیمان برادری» بود که با دقت تمام چنان اجرا شد که همکاری و همیاری در جامعه اسلامی مدینه را به اوج رساند. راز این مطلب در این بود که برادری مهاجران و انصار بر دو پایه مهم بنا شد: 1. حق، 2. برادی. (8)
- برادری علی علیهالسلام
احمد بن حنبل روایت کرده که رسول خدا صلىاللهعليهوآله مسلمانان را با هم برادر کرد و علی علیهالسلام را با کسی برادر نساخت؛ چنانکه برای او برادری دیده نمیشد. علی گفت: یا رسول الله؛ یارانت را با هم برادر قرار دادی ولی مرا رها کردی؟
پیامبر صلىاللهعليهوآله فرمود:
تو را برای خودم گذاشتم، تو برادر منی و من برادر تو. هر گاه کسی تو را پرسید، بگو: من بنده خدا و برادر رسول خدا هستم. احدی پس از تو چنین ادعایی نخواهد کرد مگر دروغگویان. سوگند به خدایی که مرا به حق چنین مبعوث کرده است، تو را به تأخیر نینداختم مگر برای خودم. تو برای من همانند هارونی نسبت به موسی جز اینکه پس از من پیامبری نیست؛ تو برادر و وارث من هستی. (9)
شگفتا؛ علی علیهالسلام پس از رحلت جانگداز سول خدا صلىاللهعليهوآله در میانه حوادث غصب خلافت فرمود: «من بنده خدا و برادر رسول خدا هستم».
آنان او را تکذیب کردند و گفتند:
بنده خدا آری، اما برادر رسول خدا نه!
حدیث برادری خصوصاً برادری رسول خدا صلىاللهعليهوآله و علی علیهالسلام، خواه در برادری نخست در مکه و خواه در برادری دوم در مدینه، چنان متواتر است که قابل انکار و بلکه قابل شک و تردید نیست. این داستان از دهها تن از صحابه و تابعین روایت شده است. پیامبر صلىاللهعليهوآله به علی علیهالسلام فرمود:
ر«وز قیامت از میانهای عرش فریاد زنند: بهترین پدر، پدر تو ابراهیم است و بهترین برادر، برادر تو علی بن ابی طالب علیهالسلام. بیتردید ادعای برادری علی و عثمان یا برادری پیامبر صلىاللهعليهوآله و عثمان، باطل است». (10)
- نخستين قانون اساسى امت واحده
در این باره باید گفت: (11) حضور قبايل مختلف و طوايف متعددى كه در مدينه زندگى مىكردند بر طبق سنتهاى جاهلى، سبب نزاع و اختلاف بود. افزون بر آن، قبايل يهودى علاوه بر مسائل قبيلهاى، تعارض تازهاى با مسلمانان پيدا كرده و بر زمينههاى اختلاف و تعارض افزوده بودند. اين اختلافات مىبايستى از ميان مىرفت تا امكان تشكيل يك «دولت» فراهم شود. در برخى موارد، اين اختلاف بايد از اساس محو مىشد. اين موارد عبارت بود از اختلافات موجود ميان قبايل مسلمان. در مواردى نيز مىبايست بر اساس مصالح سياسى و يا سياستهاى اصولى كه اسلام در ارتباط با اديان ديگر مطرح مىكرد، حل و فصل مىشد. در اين قسمت در درجه اول، يهود، پس از آنها مشركان مسلمان ناشده مدينه و پس از آنان مسيحيان نجران قرار داشتند. تشكيل چنين دولتى كه بتواند در محيطى با اين تشتت، قدرت برتر خود را حفظ كند مشروط به ايجاد انسجام در ميان مردم بود. در آغاز مسلمانان و پس از آن ايجاد توافق با يهود.
تا آنجا كه به اسلام و مسلمانان مربوط مىشد، آموزههاى اسلامى مهمترين ركن اتحاد به شمار مىرفت. هر چند به لحاظ آنكه اسلام در آغاز راه بود، نبايد چندان سختگيرى مىشد. مهمترين آموزه، قوت بخشيدن به گرايش توحيدى در جامعه و به وجود آوردن يك عقيده مشترك به خداوند بود. البته توحيد، تنها عبارت از پذيرفتن يك ذات واحد و حتى عبادت او نبود، بلكه توحيدى مورد نظر بود كه خداوند را به عنوان حاكم و صاحب «ولايت» مطرح کند و رسولى را نيز براى اعمال اين حكم و ولايت به ميان مردم بفرستد.
بر اين اساس، مسلمانان بايد مطيع خداوند و رسول او باشند. اين اطاعت مهمترين ثمره سياسى عقيده توحيد و اساسىترين اصل براى ايجاد «وحدت» به شمار مىرفت. حاصل چنين وحدتى شكلگيرى امّت واحد بود و تشكيل امّت واحد براى تشكيل دولت و نظام امرى بس ضرورى است. پيش از آن در عقد برادرى و قبل از آن در ساختن مسجد، بر اين وحدت تأكيد شده بود. مسجد محلى متعلق به خدا و پس از آن متعلق به همه مؤمنان بود بدون آنكه هيچ امتياز قبيلهاى يا جز آن، مطرح باشد.
جنبه اثباتى نگرش توحيدى، تحكيم پيوند همه مؤمنان با خداوند و جنبه منفى آن مربوط به كاستن از نفوذ معيارهاى قبيلهاى بود. اين معنى كه «حكم تنها اختصاص به خداوند» دارد، در همان سورههاى مكى نيز مورد تأكيد قرار گرفته بود. (12)
بعدها در آيات مدنى نيز در عبارتهاى مختلف گوشزد شد: «أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّه حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ». (13)
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا». (14)
«وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِيناً». (15)
تعبير «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» (16) و نظير آن (17) نيز مكرر در قرآن آمده است.
در اين ميان، آنچه كه اهميت فراوان داشت، حل و فصل اختلافات نه در نزد رؤسا و نفوذداران محلى، بلكه ارجاع آنها به خدا و رسولش بود. ايجاد چنين گرايشى در ميان قبايلى كه هيچ گاه دولتى را تجربه نكرده بودند، امرى سخت بود و نياز به فرصتى طولانى داشت.
پس از گذشت ده سال از تشكيل دولت و آنگاه كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله رحلت كرد، هنوز بسيارى از قبايل نمىتوانستند تسلط مدينه را به عنوان يك دولت درك كنند و آن را بپذيرند؛ هر چند اقدامات رسول خدا صلىاللهعليهوآله آن اندازه عميق و حتى مورد نياز جامعه عربى در آن روزگار بود كه با وجود گستره اختلافات قبايلى، دولت اسلامى پايدار بماند و بر قبايل مختلف غلبه يابد.
با وجود اين آموزهها و تنها با اعتماد بر آنها، مىتوان به «قوام دولت» اميدوار بود؛ دولت بايد دستورالعملهاى مشخصى را نيز معين سازد و بر اساس آنها جريان عملى جامعه را تحت كنترل در آورد. براى اين كار، افزون بر قدرت، قوانين مشخصى مورد نياز است كه بر پايه آن آموزهها، جريان عملى زندگى قبايل مسلمان شده را تنظيم كند. هم حكومت بداند چه مىكند و هم تودههاى مؤمن تكليف خود را بدانند. جامعه نياز به «فقه» دارد؛ فقه به معناى «قانون». در واقع، جداى از آنچه واقع شد، تحول از يك جامعه قبيلهاى به يك دولت، بهطور طبيعى نيازمند قانونى است كه مصالحى فراتر از ساختار قبيلهاى را در نظر گيرد. قانون جديد بايد منطبق برخواست مردمانى باشد كه از قبايل مختلف فراهم آمدهاند. طبعاً افزون بر مسأله «زندگى كردن»، آرمانها و باورهاى دينى آنها و اعتقادشان به اهدافى مشخص، در شكلدهى به اين قانون اهميت دارد.
در جامعه دينى جديد، بخشى از اين قانون با دين پيوند دارد. اين پيوند از دو سو است، نخست آن كه برخى از قوانين از متن دين گرفته مىشود. دوم آن كه ساير قوانين بايد به گونهاى باشد كه مصالح كلى دين و حفظ و حراست از آن را تأمين كند. به سخن ديگر، فقه ايجاد شده، تركيبى است از دستورات خداوند، رسول خدا، و احكام حكومتى كه حاكم اعم از پيامبر و جز او، بر اساس مصالح واقعبينانه، براى زندگى دينمدارانه اين جامعه ارائه مىدهند.
تا اينجا، قرآن وجود داشت و رسول خدا صلىاللهعليهوآله نيز در كنار قرآن، قوانينى را براى اداره جامعه جديد مطرح مىكرد؛ اما آنجایی كه به اصل شرع به عنوان وضع قوانين ثابت بر مىگشت، كار تمام شده نبود. جامعه آن روزگار، مسائل خاص خود را داشت و لازم بود تا بر اساس قوانين قرآنى و پيامبرى، شرايط و مصالح موقت آن جامعه در نظر گرفته شود و قوانينى به صورت منضبط براى اداره جامعه ارائه شود. دينى است كه در هر شرايطى بايد به آنها عمل شود. بخشى نيز احكام و فقه حكومتى است كه اهداف بالفعل را در نظر مىگيرد. به هر روى اين درست است كه قرآن در دسترس بود، امّا مىبايست بر اساس آن، مجموعهاى از قوانين تدوين میشد تا بتواند اين جامعه را در ارتباط با اين دولت سرپا نگاه دارد و از سوى ديگر راه را براى تربيت بهتر مردم هموار سازد.
«پيمان عمومى» كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله در همان سال نخست هجرت ميان مسلمانان، يهوديان و مشركان يثرب به امضا رساند، نخستين گام براى ايجاد قانون اساسى مبتنى بر قرآن به شمار مىرفت. حركتى كه بعدها میبایست در طول تمدن اسلامى ادامه مىيافت و سرمايهاى عظيم براى انديشه سياسى در اين تمدن سترگ مىشد.
متن اين عهدنامه را سيره نگاران بهطور كامل آوردهاند. استاد احمدى ميانجى اين متن را از منابع متعدد نقل و سپس به شرح آن پرداخته است. (18)
اين عهد نامه به صورت يك متن مكتوب در آمده است و همه مسلمانان و يهوديانى كه در آن عهدنامه، از ايشان نام برده شده محتواى آن را پذيرفتهاند. بخشهايى از آن مربوط به مسائل داخلى مسلمانان، قسمتى مربوط به برخورد دو جانبه يهوديان و مسلمانان و يكى دو نكته نيز درباره مشركان مدينه است. (19)
اين «صحيفه» مىتوانست كمك بزرگى به دولت جديد التأسيس باشد. بخش عمدهاى از آن در جلوگيرى از مخالفت يهود با مسلمانان و محدود كردن آنان در ايجاد نفاق و اختلاف در ميان مسلمانان بود. آنها از تماس گرفتن با مشركان و تجارت با آنان منع شده بودند و بدين ترتيب، مانع مهمى بر سر راه اتحاد قريش و يهود بر ضد اسلام ايجاد شده بود. اين قرارداد، فرصتى مناسب براى نشر دعوت اسلامى به شمار مىرفت. از سوى ديگر مسلمانان كه پيش از آن فقط بر اساس ايمان خود از رسول خدا صلىاللهعليهوآله متابعت مىكردند، اكنون وفادارى خود را نسبت به اصولى مشخص ابراز كرده بودند و از لحاظ روحى بر اساس ضوابط جديد، آمادگى بيشترى براى «عمل» داشتند. (20)
- مرز بندی روابط با يهود
روشن بود كه يهودیان نمىتوانستند با مسلمانان ارتباط دوستانهاى داشته باشند، زيرا اولًا آنها شاهد تسلط اسلام بر تمامى آن نواحى بودند و آينده خويش را در خطر مىديدند و ثانياً اسلام از لحاظ دينى، دين يهود را از بنياد مورد انتقاد و ايراد قرار داده بود.
پيش از آن در مكه، آيات فراوانى درباره داستانهای انبياء آمده بود كه بنى اسرائيل را مورد توبيخ قرار داده و از اعمال نادرست آنان در برابر انبياء گله كرده بود. اينك چگونه يهوديان مىتوانستند در برابر دين جديد كه به تحدى آنان برخاسته بود ساكت بمانند؟
بايد توجه داشت كه يهوديان تنها گروهى بودند كه به جد، با اسلام و مسلمانان به جدل دينى پرداختهاند. ابن اسحاق با اشاره به حسادت آنان به خاطر ظهور پيامبرى در عرب مىگويد: آنان دائماً از روى لجبازى سؤالاتى از آن حضرت میکردند و در تلبيس حق به باطل مىكوشيدند. مطالب فراوانى در قرآن، در پاسخ سؤالات يهود نازل شده است. سيرهنويسان مسلمان پس از بحث از هجرت در همان آغاز، فصل مبسوطى را به شرح برخوردهاى قرآن با يهود اختصاص دادهاند. اين امر نشانى است بر آنكه در نگاه سيرهنويسان كهن اهميت برخورد با يهود از همان آغاز هجرت مشهور و مشهود بوده است.
بدين ترتيب يهوديان صرفنظر از قراردادى كه با رسول خدا صلىاللهعليهوآله داشتند، دست از حمله فكرى بر نمىداشتند. (21)
رسول خدا صلىاللهعليهوآله پس از مدت کوتاهی که به عقیده برخی پنج ماه میشود، (22) عهدنامهای بین خود و یهودیان مدینه نوشت و دین و دارایی آنان را به رسمیت شناخت و از آنها تعهد گرفت که احدی را بر ضد پیغمبر صلىاللهعليهوآله یاری نکنند و اگر مشکلی پیش آید، به مسلمانان در حل آن کمک کنند؛ چنانکه مسلمانان هم در مقابل، همین تعهدات را بر عهده دارند؛ لیکن یهودیان به سرعت پیمان شکستند و به مکر و نیرنگ بر ضد حکومت پیغمبر صلىاللهعليهوآله روی آوردند.
این سند به مثابه یک نظام نامه (منشور) است که اصول روابط خارجی و داخلی دولت جدید را تبیین میکرد.
شيخ طوسى در التبيان و طبرسى از او در مجمع البيان از عكرمه از ابن عباس نقل مىكند كه يهوديان دو دسته بودند: عدهاى از آنها از طايفه بنى قينقاع بودند كه با قبيله خزرج هم پيمان شده بودند و دو طايفه نضير و قريظه هم با قبيله أوس هم پيمان شده بودند و هنگامى كه جنگى ميان أوس و خزرج برپا مىشد، بنى قينقاع به حمايت از خزرج و بنى نضير و بنى قريظه به حمايت از اوس برمىخاستند و هر كدام از همپيمانان خويش عليه همكيشان خود حمايت و پشتيبانى مىكردند تا اينكه خونهايى در ميان آنها به دست خودشان بر زمين مىريخت. (23)
اين قضيه ادامه داشت تا اينكه اكثر خزرجىها اسلام را پذيرفتند و أوسىها هم از آنها تبعيّت كردند و ديگر همپيمانى آنها با يهود بىمعنا شد و شايد همين مسأله آنها را به عكس العملى واداشت كه طبرسى آن را در اعلام الورى از على بن ابراهيم قمى نقل كرده است.
او مىنويسد: يهوديان بنى قريظه و بنى نضير و بنى قينقاع نزد رسول اللّه صلىاللهعليهوآله آمدند و پرسيدند: اى محمد، ما را به چه چيزى دعوت مىكنى؟ فرمود: به اينكه شهادت دهيد «لا اله الا اللّه و محمد رسول اللّه». شما نام مرا مىيابيد كه در تورات هست و آن چيزى كه علماى شما گفتهاند اين است كه: ظهور من از مكه و مهاجرت من به همين سنگلاخ؛ يعنى مدينه است و يكى از علماى شما كه از شام آمده بود به شما گفت كه: از خمر و خمير مغز گندم، به خرماى خشك و سختى اينجا تن دادم، به خاطر اينكه در اين سنگلاخ پيامبرى ظاهر مىشود كه بعثت او در مكه و هجرت او به همين جا است و او خاتم و افضل أنبياء خواهد شد. او بر الاغ سوار مىشود و لباس خشن مىپوشد و به مقدارى نان خشك اكتفا مىكند و در چشمانش مقدارى سرخى و در بين كتفهايش مهر نبوّت وجود دارد. او شمشيرش را بر دوش مىگذارد و از اينكه با هر دشمنى روبهرو شود، باكى ندارد. او شخصى خنده رو و در عين حال جنگجو است و قلمرو حكومت او تا فرسنگها را در بر مىگيرد.
يهوديان به آن حضرت صلىاللهعليهوآله گفتند: آنچه را كه فرمودى شنيدهايم و ما آمدهايم كه با تو در صلح باشيم و با تو باشیم و به پشتيبانى هيچكس عليه تو نپردازيم. تو نيز متعرّض ما و هيچ يك از يهوديان نشو و ما منتظر مىمانيم تا ببينيم كه سرانجام تو و قومت چگونه خواهد شد.
رسول اللّه صلىاللهعليهوآله به درخواست آنها جواب مثبت داد و عهدنامهاى را بين خودشان به امضا رساندند مبنى بر اينكه به پشتيبانى هيچ يك از دشمنان رسول اللّه صلىاللهعليهوآله يا اصحابش نپردازند و آنها را با دست و زبان و سلاح و حتى كرايه دادن حيوان يارى نكنند و در خفا و آشكار و در شب و روز اين چنين باشند و خداوند را بر اين قول و قرار خود گواه گرفتند كه اگر آنها بر خلاف وعده خويش عمل كردند، رسول اللّه صلىاللهعليهوآله در ريختن خون آنها و اسير كردن خانوادههايشان و به غنيمت بردن دارايىشان صاحب اختيار باشد.
رسول اللّه صلىاللهعليهوآله اين عهدنامه را با هر كدام از قبيلههاى بنى نضير و بنى قريظه و بنى قينقاع به امضا رسانيد.
در آن هنگام متولّى امور يهوديان بنى نضير، حيىّ بن أخطب بود. او پس از مذاكره با رسول اللّه صلىاللهعليهوآله به منزل بازگشت. برادرانش، جدىّ بن أخطب و ابو ياسر بن أخطب از او پرسيدند: چه خبر؟
گفت: او همان كسى است كه در تورات نشانههايش را مىيابيم و علماى ما بدان بشارت دادهاند و من هميشه با او دشمنى خواهم کرد؛ زيرا نبوّت از ذريّه اسحاق خارج شده و به ذريّه اسماعيل منتقل شده است و ما هيچگاه تابع فرزندان اسماعيل نخواهيم شد! (24)
متولّى امور بنى قريظه، كعب بن أسد و متولّى امور بنى قينقاع مخيريق بودند. آنها اموال و باغهاى بيشترى در اختيار داشتند. مخيريق به اصحابش گفت: اگر مىدانيد كه او همان پيامبر برانگيخته شده از سوى خداست پس بياييد برويم به او ايمان بياوريم و از كسانى باشيم كه دو كتاب آسمانى را درك كردهايم! امّا بنى قينقاع به اين درخواست او پاسخ مثبت ندادند.
بايد گفت طبرسى و ديگر راويان، متن عهدنامه نبى اكرم صلىاللهعليهوآله با يهوديان را ذكر نكردهاند و تنها كلينى در كافى و شيخ طوسى در تهذيب با اسناد از طلحة بن زيد از امام صادق عليهالسّلام نقل كردهاند كه آن حضرت صلىاللهعليهوآله فرمود: در كتاب على عليهالسّلام خواندم كه رسول اللّه صلىاللهعليهوآله پيمانى را بين مهاجرين و انصار و كسانى كه به آنها ملحق مىشدند نوشت. (25)
- تأسیس تاریخ هجری
فرهنگِ داشتن يك مبدأ تاريخ كه بتواند بار چند صد يا چند هزار سال را به دوش بكشد امتيازى نبود كه در دنياى قديم بتوان به سادگى بدان دست يافت. اين كار به ويژه براى اعراب كه قومى بدوى بودند و هيچ نوع يكپارچگى سياسى نداشتند كار دشوارترى بود. البته نياز به حسابرسى سالانه حتى براى يك زندگى ساده نيز ضرورى است؛ اما چنين حسابرسى با توجه به شرايط طبيعى روز و شب و چرخش زمين و ماه ممكن بود. نهايت آنكه اين تنها سال را مشخص مىكرد و لازم بود تا براى سال نيز مبدأیى قرار داده مىشد. در جاهليت، ماه محرم، آغاز سال بوده است. ظاهراً به اين دليل كه حج يك مراسم سالانه بوده و با اتمام مراسم در ماه ذى حجّه، اعراب در آستانه ماه محرم قرار مىگرفتند. اما درباره مبدأیى كه بتواند چند ده سال يا بيشتر را محاسبه كند، به رويدادهاى مهم تكيه مىشد. مثلًا عام الفيل يا سال بازسازى كعبه در دوره بعثت آنچه براى مسلمانان به عنوان تاريخ مطرح بود «رفتن به خانه ارقم» بود. فلان حادثه پيش از رفتن به خانه ارقم بوده يا بعد از آن. پس از شكلگيرى جامعه و دولت اسلامى، هجرت رسول اكرم صلىاللهعليهوآله به مدينه به عنوان مبدأ تاريخ اسلام مورد توافق قرار گرفت. اهميت هجرت در انديشه قرآنى و نقش آن در ايجاد يك تحول عمده در توسعه و گسترش اسلام، سبب چنين اقدامى شد، همانگونه كه قرار گرفتن آن به عنوان مبدأ، متقابلًا در تقويت انديشه هجرت مؤثر بوده است. درباره اينكه دقيقاً از چه زمانى هجرت به عنوان «مبدأ تاريخى» تعيين شد، اختلاف نظر وجود دارد. (26)
رسول خدا به محض ورود به مدینه یک سری اقدامات زیر بنایی انجام داد که به آینده دعوت اسلامی پیوند میخورد. این زیر ساختها فراوان و متنوع است. یکی از این اقدامات زیر بنایی قرار دادن هجرت به عنوان مبدأ تاریخ مسلمانان است.
مورخان میگویند: نخستین کسی که هجرت رسول خدا صلىاللهعليهوآله را مبدأ تاریخ قرار داد، خلیفه دوم عمر بن خطاب بود. اما بیشترین آنان عقیده دارند که انتخاب هجرت به عنوان مبدأ تاریخ اسلام به پیشنهاد و اشاره علی علیهالسلام بود. (27)
- دیدگاه مورخان
مورخان علت تأسیس تاریخ هجری را به گونههای مختلف بیان کردهاند. در اینجا روایت ابن کثیر را با اشاره به برخی دیگر از منابع ذکر میشود. واقدی مینویسد: در ربیع الاول این سال- سال شانزدهم یا هفدهم یا هجدهم عمر بن خطاب، تاریخ را نوشت. او نخستین کسی است که این کار را انجام داد. ما علت این اقدام را در سیره عمر بیان کردهایم. بدین ترتیب که سندی را به عمر ارائه دادند که در آن مبلغی را به نفع کسی و بر عهده دیگری ثبت کرده بودند، موعود پرداخت ماه شعبان تعیین شده بود. عمر پرسید: کدام شعبان؟ شعبان امسال و پارسال یا سال آینده؟
عمر، صحابه را جمع کرد و به آنان گفت: برای مردم تاریخی درست کنید که موعد پرداخت دیون خود را بر اساس آن بدانند… (28)
علی ابن ابی طالب و گروهی دیگر پیشنهاد کردند که هجرت پیغمبر صلیاللهعلیهوآله به مدینه را مبدأ تاریخ قرار دهند، زیرا هجرت برای همگان آشکار است.
قطعاً هجرت، تولد و بعثت حضرت آشکارتر است. عمر و صحابه این رأی را پسندیدند. عمر دستور داد که هجرت رسول خدا صلىاللهعليهوآله مبدأ تاریخ باشد. از سعید بن مسیب روایت شده است که گفت:
عمر، مردم را گرد آورد و از آنان پرسید: از چه روزی، تاریخ را بنویسند؟
علی ابن ابی طالب گفت: از روزی که رسول خدا صلىاللهعليهوآله هجرت کرد و سرزمین شرک را ترک کرد. عمر همین کار را کرد.
امّا علامه سید جعفر مرتضی دیدگاه برتر در این خصوص را چنین بیان میکند:
ما، در صحت این دیدگاه –پایه گذاری مبدأ تاریخ توسط عمر- خیلی تردید داریم و معتقدیم که تاریخ هجری از زمان رسول خدا صلىاللهعليهوآله پایگذاری شد و آن حضرت، بارها و در مناسبتهای مختلف بر مبنای هجرت، تاریخ گذاری کرده است. آنچه در زمان عمر اتفاق افتاد، فقط و فقط تغییر آغاز سال قمری از ربیع الاول به محرم بود. صاحب بن عباد به این نکته اشاره کرده است. (29)
در این مطلب اختلاف نظر است که چه کسی، به جای ربیع الاول، محرم را به عنوان ماه آغازین سال هجری پیشنهاد کرد. گفته میشود، پیشنهاد دهنده عثمان بن عفان بود.
در مقابل برخی معتقدند که این دیدگاه شخص عمر بود. گروهی نیز میگویند، عبد الرحمن بن عوف، ماه رجب را پیشنهاد کرد، اما علی بن ابی طالب علیهالسلام ماه محرم را مطرح کرد و همین نظر به تصویب رسید.
گروه دیگری عقیده دارند که پس از پیشنهاد علی علیهالسلام و عثمان، عمر سال هجری را از ماه محرم آغاز کرد.
البته ما بسیار بعید میدانیم که امام علی علیهالسلام پیشنهاد کرده باشد که ماه ربیع الاول را ترک کنند و به جای آن ماه محرم را قرار دهند که نزد مردم عرب، ماه آغازین سال بود. (30)
در مقابل یقین داریم که آن حضرت در طول حیات خود بر ربیع الاول به عنوان ماه آغاز سال هجری اصرار داشته است. امام علی علیهالسلام در این باره تنها نبود، بلکه عدهای دیگر از صحابه و مسلمانان آزاد با او هم عقیده بودهاند.
———————–
1- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص124.
2- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 194؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: اعلام الورى، ج 1، ص 159، با تغيير اندكى در ترتيب مطالب و قطب راوندى آن را در قصص الانبياء، ص 338 نقل كرده است.
3- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 260.
4- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 211؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: امالى شيخ طوسى، ص 587 و از او در بحار الانوار، ج 38، ص 333 و ابن طاووس در الطرائف، ص 28 آن را به نقل از مناقب ابن مغازلى، ص 42 آورده است، چنان كه در بحار الانوار، ج 38، ص 346 بدان اشاره شده است.
5- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 211.
6- بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج19، ص130.
7- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 275.
8- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 276- 277.
9- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 267؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: دلائل الصدق، ج 2، ص 267؛ ینابیع الموده، ص 56؛ تذکره الخواص، ص 23؛ الریاض النضره، ج 2، ص 29؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 6، ص 21.
10- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 268؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: الغدیر، ج 9، ص 94- 95؛ شرح النهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 165.
11- سیره رسول خدا (جعفریان)، ص 425-426.
12- سوره انعام، آیه 57؛ سوره يوسف، آیات 40، 67.
13- سوره مائده، آیه 50.
14- سوره نساء، آیه 59.
15- سوره احزاب، آیه 36.
16- سوره انفال، آیات 20، 46.
17- سوره فتح، آیه 17؛ سوره حجرات، آیه 15
18- مكاتيب الرسول، ج 1، ص 263- 241.
19- سیره رسول خدا (جعفریان)، ص 438.
20- سیره رسول خدا (جعفریان)، ص 442.
21- سیره رسول خدا (جعفریان)، ص 469.
22- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 279.
23- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 218؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: التبيان، ج 1، ص 336 و مجمع البيان، ج 1، ص 303 و به همين قول خداوند متعال اشاره كرده است: «ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ». سوره بقره، آیه 85.
24- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 219.
25- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 2، ص 220؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: اصول كافى، ج 2، ص 666 و فروع كافى، ج 1، ص 336 و التهذيب، ج 2، ص 47.
26- سیره رسول خدا (جعفریان)، ص 427؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاريخ تاريخنگارى در اسلام، ج 2، ص 200.
27- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 227-228؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاریخ عمربن خطاب، ص 76، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 526؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص 145؛ التنبیه و الاشراف، ص 252.
28- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 229.
29- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 230.
30- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 231؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: البدایه و النهایه، ج 3، ص 207