• چگونگی آغاز بعثت

نخستين آيات قرآنى در غار حرا بر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل شد. درباره كيفيت اولين آشنايى حضرت با وحى و حامل آن جبرئيل، روايات متعددى در منابع تاريخى و حديثى آمده است. با توجه به اختلافى كه در مبانى مذاهب اسلامى درباره مسايل فوق وجود دارد،

امام حسن عسكرى عليه‌السّلام كه در حال توصيف بعثت نبى اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بودند فرمودند:

«… تا اين كه به چهل سالگى رسيد و خداوند قلب كريمش را بهترين و والاترين و خاشع‏ترين و مطيع‏ترين قلب‏ها يافت. پس به درهاى آسمان اجازه داد و آنها بازشدند و به ملائكه اجازه داد و آنها نازل شدند و در اين حال محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله به آنها مى‏نگريست. پس رحمت از طرف عرش بر وى نازل شد و او به روح الامين، جبرئيل نگاه مى‏كرد. جبرئيل نزد او فرود آمد و دستش را گرفت و تكان داد و گفت: اى محمد! بخوان، محمد فرمود: چه چيزى را بخوانم؟ گفت: اى محمد!

«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ‏ اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ؛ (قرآن را) به نام پروردگارت- كه هستى را آفريد- بخوان همو كه انسان را از خون بسته آفريد. بخوان كه پروردگارت از همه ارجمندتر است. همو كه با قلم تعليم داد و آن چه را كه انسان نمى‏دانست به او آموخت». (1)

سپس آنچه را كه مى‏بايست بر او نازل كرد و خودش به سوى پروردگارش بالا رفت».

محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله از كوه پايين آمد در حالى كه عظمت خداوند و جلالت ابّهت الهى او را مدهوش خود كرده بود و به تب و لرز دچار شده بود. چيزى كه اضطرابش را بيشتر مى‏كرد، اين بود كه مى‏ترسيد، قريشيان او را تكذيب كرده و او را به ديوانگى نسبت دهند. در حالى كه او عاقل‏ترين مردم و گرامى‏ترين آنان بود و مبغوض‏ترين چيزها در نظر او شياطين و اعمال ديوانگان بود.

بنابراين، خداوند اراده كرد كه قلبش را مملوّ از شجاعت سازد و به او وسعت دل عنايت فرمايد. براى همين از كنار هر سنگ و درختى كه ردّ مى‏شد، مى‏شنيد كه مى‏گفتند: «السّلام عليك يا رسول اللّه». (2)

عايشه مى‏گويد:

اولين وحى بر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به صورت رؤياى صادقه بود كه در خواب بر وى الهام شده و در بيدارى همچون سپيده صبح محقق مى‏شد. آنگاه او علاقه‌مند به انزوا براى تحنّث (3) می‌شد و چندين روز و شب در غار حرا ماند تا اين كه مَلك بر او فرود آمده به او گفت: بخوان.

محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله گفت: نمى‏توانم بخوانم.

ملك به فشار او آورد و مجدداً از او خواست تا بخواند و باز همان پاسخ را داد و همان فشار را تحمل كرد. بار سوم مَلك، آيات نخست سوره علق را بر وى تلاوت كرد.

محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله وحشت زده و مضطرب به خانه بازگشت و گفت تا براى رفع اضطراب او را بپوشانند.

خديجه ماجرا را پرسيد و وقتى ترديد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را ديد گفت: خداوند تو را ضايع نخواهد كرد، تو اهل صله رحم و صدقه و مهمان‌نوازی هستى. آنگاه خديجه نزد ورقه بن نوفل رفت و از او درباره ماجراى فرود ملك پرسيد. او آرزو كرد كه آن اندازه زنده بماند تا پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را يارى كند. (4)

اين نقل كه مايه اوليه آن از عايشه است، با اختلافات چندى از طرق مختلف و در منابع متفاوت آمده است. روايات و نقل‌هاى ديگر نيز كما بيش در بر گيرنده همين موارد است جز آنكه در هر نقل، قسمتى از اين مواد با شدت بيشتر يا كمترى عرضه شده است.

روایت دیگری ‌گوید:

پس از آنکه خدیجه داستان محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را به ورقة گزارش کرد، ورقة به او خبر داد که وی پیامبر این امّت است. مدتی بعد ورقه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را دید که با خدیجه طواف می‌کنند. ورقه از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله درباره آنچه دیده و شنیده بود پرسید، او نیز همه آن را باز گفت. ورقه به محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله گفت که پیامبر این امّت است. (5)

  • بررسی روایات آغاز وحی

علامه سید جعفر مرتضی در کتاب ارزشمند خود «الصحیح من سیرة النبی» در پاسخ به روایاتی که از وحشت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در هنگام وحی سخن به میان آورده‌اند چنین بیان می‌کند: (6)

در این فرصت اندک نمی‌توانیم همه اشکالات و اشتباهات این سخنان را بیان کنیم. انجام چنین امر مهمی نیاز به فرصت دراز و تألیف جدا دارد. با وجود این در انجام مأموریت خویش در دفاع از مقام مقدس رسالت نکته‌هایی را به اختصار یادآوری می‌کنیم:

الف) سند روایات

مهم‌ترین سند این روایات، سندی است که در کتاب‌های صحیح بخاری، صحیح مسلم و دیگر مجامع روایی مهم آنان از زهری، از عروه بن زبیر و از عایشه نقل شده است؛ در اینجا به اشاره مختصری درباره احوال آنان بسنده می‌کنیم:

  1. زهری

وی از یاران ستمگران و از جمله کسانی بود که به ظالمان اعتماد و تکیه داشت. زهری عامل و کارگزار امویان بود.

علامه شوشتری می‌گوید: زهری کاتب هشام بن عبد الملک و آموزگار فرزندانش بود.

مرحوم ثقفی کوفی اصفهانی در الغارات او را از فقهای کوفه بر شمرده است که از اطاعت علی علیه‌السلام بیرون رفتند و با آن حضرت عداوت و کینه داشتند و مردم را از اطراف او دور کردند. او و عروة در مسجد مدینه می‌نشستند و از علی علیه‌السلام بدگویی می‌کردند. هنگامی که امام سجاد علیه‌السلام شنید، به مسجد آمد و بالای سرشان ایستاد و گفت: عروه؛ پدرم با پدر تو اختلاف داشت. کار به داوری کشید. داوری به نفع پدرم رأی داد.

بدین ترتیب نمی‌توانیم به اعوان و انصار ستمگران و دشمنان علی علیه‌السلام اعتماد کنیم. چگونه چنین کاری ممکن است، در حالی که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود:

«من سب علیاً فقد سبنی؛ هر که علی را دشنام دهد مرا دشنام داده است». (7)

  1. عروة بن زبیر

او می‌گفت: نزد عبدالله بن عمر آمدم و به او گفتم: ابو عبد الرحمن؛ ما نزد پیشوایان خود می‌نشینیم. آنان سخن می‌گویند. در حالی که می‌دانیم سخن حق، چیز دیگری است، آنان را تأیید می‌کنیم؛ آنان به ستم قضاوت می‌کنند و ما آنان را تقویت و کارشان را تحسین می‌کنیم. نظر تو در این باره چیست؟ پاسخ داد: برادرزاده! ما در زمان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله این کار را نفاق می‌دانستیم، اما نمی‌دانیم که شما چه می‌گویید؟

بدین ترتیب عروه پیشوایان ستمگر را امام می‌دانست و پسر عمر کار او را نفاق توصیف کرد. اسکافی او را از آن دسته از تابعان شمرده است که اخبار زشتی درباره علی علیه‌السلام می‌ساخت و مردم را برای نقل آن تشویق می‌کرد. (8)

  1. عایشه

عایشه با علی علیه‌السلام دشمنی کرد و با او جنگید و زهری او خواهر زاده‌اش عروه را متهم می‌کرد که نسبت به بنی‌هاشم مورد اعتماد نیستند. وی این راویت را به صورت مرسل (بدون سند) نقل کرده است. نمی‌دانیم در حالی که گفته شده است: عایشه پس از بعثت به دنیا آمد، چگونه و از چه کسی روایت آغاز وحی را نقل کرده است؟

ب) تناقض آشکار روایات

اگر اختلاف این روایات در زیاد و کم بودن کلمات بود، شاید می‌توانستیم آن را بپذیریم. به این اعتبار که یکی همه روایت را حفظ کرده است و دیگری بخش اندکی از آن را؛ هدف یکی نقل کل روایت بوده است و هدف دیگری با نقل بخشی از روایت بر آورده می‌شد.

از سوی دیگر اگر تناقض روایات فقط در یک مورد بود؛ می‌توانستیم عذر بیاوریم که احتمالاً یکی از راویان دچار اشتباه سهوی شده است، اما مسئله خیلی بالاتر از این است، زیرا تناقض و اختلاف اگر در همه جنبه‌های روایات نباشد، دست کم در بیشتر مضمون آن‌ها، نشانه‌های جعل و تحریف عمدی نمایان است.

در روایت کتب صحاح و دیگر کتاب‌های اهل سنت آمده است که جبرئیل، پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله را گرفت و چنان او را در هم فشرد که از رمق افتاد و حتی گمان کرد که فرشته مرگ است.

در این مورد چند پرسش به وجود می‌آید که پاسخی برای آن یافت نمی‌شود.

چرا جبرئیل چنین کرد؟

چگونه مجاز بود که آن قدر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را فشار دهد که بی‌رمق شود و حتی گمان برد که فرشته مرگ است؟

چرا رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله تسلیم جبرئیل شد تا او را این گونه شکنجه کند؟

چرا ترسان و هراسان به خانه بازگشت؟

آیا نمی‌توانست چنان سیلی ای به صورت جبرئیل بزند که چشمش به در آید ؟

چنان که پیش از او موسی با فرشته مرگ کرد؟

و داستان هایی واقعه را بخاری در صحیح خود آورده است. (9)

آیا معقول است که پیامبر ما صلی‌الله‌علیه‌وآله تا این اندازه ترسو بوده باشد؟

آیا می‌توان پذیرفت که شجاعت از میان پیامبران به موسی علیه‌السلام اختصاص داشته است؟

ج) ترس پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله و نقش ورقه و خدیجه

درباره ترس پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله و نقش خدیجه، ورقه و دیگران در ایجاد طمأنینه و آرامش روحی آن حضرت، به چند نکته اشاره می‌شود:

  1. چگونه جایز است خداوند فردی را به رسالت مبعوث کند که خود نداند، پیامبر است؟ و ناچار است از یک زن یا یک نفر نصرانی کمک بگیرد؟ آیا این زن برای منصب رسالت از آن مرد ترسو شایسته‌تر نبود؟ نصرانی چه طور؟ از کجا فهمید که این زن و آن مرد نصرانی راست گفته‌اند و حقیقت را بیان کرده‌اند؟ چرا خود او نتوانست حقیقت را چنان که خدیجه یا نصرانی درک کردند، درک کند؟ آیا آن دو خردمند‌تر بودند یا خداوند و تفضلات الهی شناخت بیشتری داشتند؟ اگر جایز باشد که شخص پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله درباره آنچه از خداوند متعال دریافت می‌کند، تردید داشته باشد، چگونه تردید مردم در این باره را نمی‌پذیرد؟ و چراهای فراوان دیگر.
  2. خداوند متعال می‌فرماید:

«وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ لَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْءَانُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَالِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا؛ و كسانى كه كافر شدند، گفتند: «چرا قرآن يك جا بر او نازل نشده است؟» اين‌گونه [ما آن را به تدريج نازل كرديم‏] تا قلبت را به وسيله آن استوار گردانيم، و آن را به آرامى [بر تو] خوانديم». (10)

بنابراین پیامبری و نزول قرآن برای آرامش دل پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و مؤمنان است و این با گفته آنان منافات دارد که قلب نازنین پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله با سخن یک مرد نصرانی یا زنی آرامش پیدا کرد! (11)

د) نقش اهل کتاب

لازم است اندکی درباره ورقه، نسطور، عداس و بحیرای راهب که نام آنان در این روایات آمده است، سخن گفته شود. البته عمده روایات متوجه ورقه است و روی او متمرکز شده است. بخاری و منابع عمده مورد وثوق اهل سنت نیز بر آن تأکید کرده‌اند.

  1. نسطور و بحیرا همان راهبان نصرانی هستند که داستان ملاقات دروغین پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله در سفر شام با آنان مشهور است.

اگر نسطور یا بحیرا در بصری – روستایی در حوران شام از توابع دمشق- زندگی می‌کرد، پرسش این است که چگونه خدیجه مسیر طولانی مکه تا شام را سفر کرد؟ یا کی به راهب نصرانی نامه نوشت؟ و چه وقت پاسخ خود را دریافت کرد؟ خصوصاً که خودشان روایت کرده‌اند که علی علیه‌السلام و خدیجه سلام‌الله‌علیها در روز دوم بعثت پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله ایمان آوردند و در حالی که به او ایمان داشتند، همراهش نماز خواندند. (12)

آیا در آن زمان هواپیما بود؟ آیا خدیجه این مسیر را با طی الارض پیمود یا اینکه باد او را به مقصد رساند؟! نمی‌دانیم؛ شاید راهبان نصرانی نقل مکان کردند و در نزدیکی مکه ساکن شدند تا خدیجه به هنگام نیاز بتواند با آنان مشورت کند، سپس هرگز از آنان نامی به میان نیاید، زیرا مأموریت آن‌ها به پایان رسید!

  1. عداس: آیا او همان کسی نیست که پس از وفات ابوطالب یعنی ده سال پس از بعثت، در طایف به دست پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله اسلام آورد؟ این داستان به گونه‌ای روایت شده که می‌رساند، عداس پیش از آن، هرگز پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله را نمی‌شناخت و چیزی از او نشنیده بود.

یک سوال دیگر وجود دارد که چرا بحیرا، عداس و نسطور که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را مطابق این روایات به خوبی می‌شناختند و حتی حضرت سند پیامبری خویش را از آنان گرفت، هرگز ایمان نیاوردند؟

  1. ورقه: علاوه بر نقش مهمی که در تثبیت پیامبری رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به ورقه می‌دهند، سخنانی از آن حضرت درباره وی نقل می‌کنند که هر چند در نص سخن اختلاف دارند، اما دلالت دارد که ورقه در بهشت است. در این روایات آمده است که پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود:

ورقه را دشنام مدهید.

ورقه را در لباس سفید دیدم.

ورقه را در بهشت دیدم که لباس حریر بر تن دارد.

در همین روایات آغاز وحی که موضوع بحث ماست، دیدیم که ورقه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را تصدیق کرد و به او فهماند که پیامبر است و وعده یاری و حمایت نیز داد، اما چیزی نگذشت که مُرد. در مقابل، گفته‌های دیگری هم درباره او وجود دارد:

  1. ابن عساکر:«احدی را نمی‌شناسم که گفته باشد ورقه ایمان آورد.»
  2. ابن جوزی: «ورقه آخرین فردی است که در دوره فترت مرد و در قبرستان حجون دفن شد. او مسلمان نبود».
  3. عبد الله بن عباس: «ورقه بر آیین مسیحیت مرد».
  4. ورقه مسیحی مُرد، در حالی که چندین سال پس از بعثت زندگی کرد. پس چگونه وارد بهشت می‌شود؟ آنچه دلالت دارد که ورقه چندین سال پس از بعثت زنده بود، روایتی است که چندین نفر نقل کرده‌اند. در این روایت آمده که ورقه دید، بلال را شکنجه می‌کنند. آنان را از این کار نهی کرد، اما دست از شکنجه بر نداشتند. گفت: به خدای سوگند؛ اگر او را بکُشید، قبرش را مزار خواهم کرد و بر سر قبرش خواهم گریست. درحالی‌که معروف است، شکنجه بلال پس از اعلان دعوت بود.

حال چگونه می‌گویند: ورقه پس از بعثت و پیش از دعوت علنی مرد؟

علی علیه‌السلام و خدیجه ایمان آوردند و روز دوم بعثت با پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله نماز خواندند، چگونه ورقه در طول این سال‌های دراز مسیحی باقی ماند؟ واقدی می‌گوید «ورقه پس از دستور جهاد مرد». می‌دانیم که جهاد پس از هجرت تشریع شد! حال چگونه ورقه در بهشت است و لباس سندس یا حریر بر تن دارد؟ چگونه ورقه نصرانی در بهشت است، اما ابوطالب حامی بزرگ اسلام و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در قعر آتش؟

چرا هیچ یک از مسلمانان نگفته‌اند که ورقه نخستین مسلمان بود. نه علی و نه خدیجه و نه هیچ کس دیگر؟ به چه علت، او را از جمله اصحاب پیغمبرصلی‌الله‌علیه‌وآله نشمرده‌اند؟ چگونه بر آیین مسیحیت مرد و سپس وارد بهشت شد؟

در این باره پرسش‌های فروانی است که پاسخ قانع کننده و درستی از پیروان مکتب خلافتدریافت نمی‌شود. (13)

و اما دیدگاه درست:

مامطمئن هستیم که وقتی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در غار حرا بود، به ایشان وحی شد.

آن حضرت مسرور و شادمان از کرامت الهی و با اطمینان به مأموریت مهمّی که به او واگذار شد به خانه برگشت.

خانواده پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله هم در شادمانی او شریک شدند و همه ایمان آوردند. این حالت از اهل بیت علیهم‌السلام روایت شده است.

زراره از امام صادق علیه‌السلام پرسید: چگونه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نترسید که آنچه از سوی خدا به او رسیده، از شیطان باشد؟

حضرت پاسخ داد:

«هرگاه خداوند یکی از بندگانش را به رسالت برمی‌گزیند، به او آرامش و وقار می‌دهد. آنچه از سوی خدا به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌رسید، همانند چیزی بود که به عیان می‌دید». (14)

از نظر ما علت این دروغ‌پردازی‌ها چند چیز است:

  1. وحی مهم‌ترین تکیه گاه اعتقاد به حقایق و تعالیم دینی است و اهمیت ویژه‌ای در قانع‌سازی مردم برای ضرورت اعتماد و اطمینان به پیامبر و امام در تشریع، عقیده، رفتار و پیشگویی‌های غیبی و بلکه همه مفاهیم و معارف مربوط به هستی و زندگی دارد؛ چنان که در راضی شدن مردم به عصمت و صحت همه مواضع، رفتارها، گفته‌ها و کارهای پیامبران، اهمیت بسزایی دارد.
  2. همان‌گونه که رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در امضای سند نبوت و تصدیق وحی خود، به اهل کتاب محتاج و مدیون است، بر همه مسلمانان هم لازم است که به برتری، آگاهی عمیق و گسترده و شناخت آنان از مسائل مهم اعتراف و اقرار کنند.
  3. چرا از میان پیامبران فقط رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله چنین سختی‌ها و مشکلاتی را تحمل می‌کند و چنان مورد بدرفتاری جبرئیل قرار می‌گیرد.

در عین حال نمی‌خواهیم سنگینی وحی را انکار کنیم. این بحث دیگری است. ما منکر اضطراب و ترس پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله هستیم که می‌گویند: می‌خواست خود را از بالای کوه به پایین پرتاب کند و ترس داشت که مبادا دیوانه شده باشد.

  1. هیچ بعید نیست که هدف از جعل این مطالب کاستن از کرامت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و طعن در قدسیت و منزلت آن حضرت در دل‌های مردم و ترسیم چهره مردی عادی و مبتذل نزد همگان است.

ملاحظه می‌کنید که نسب همه یکی است. حال در می‌یابیم که تلاش می‌شد، نقش مهمی در بعثت پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله و گسترش اسلام به نزدیکان عبد الله بن زبیر بن عوام بن خویلد بن اسد و به صورت گسترده به زبیریان داده شود و چنین القا کنند که اگر آنان نبودند، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله خود را می‌کشت یا دست کم نمی‌توانست پیامبری خود را کشف کند.

حال که زبیریان چنین تاریخ افتخار آمیزی دارند، نه امویان می‌توانند به خاطر خلافت عثمان فخر فروشی کنند نه هاشمیان به واسطه مواضع ابوطالب و فرزندش علی علیه‌السلام به خود ببالند. (15)

——————————-

1- سوره علق، آیات 1-5.

2- تاریخ تحقیقی اسلام ، ج 1، ص316؛ تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السّلام، چنان كه در بحار الانوار، ج 18، ص 206 آمده است.

3- اصطلاحاً اقامت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در غار حرا را «تحنّث» مى‏گويند.

4- سیره رسول خدا (جعفریان)، ص 229؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک به: دلائل النبوه، ج 1، ص 137- 135.

5- سیره ابن هشام، ج 1، ص 254.

6- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 1، ص 398.

7- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 1، ص 399؛ المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 121.

8- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 1، ص 399.

9- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 1، ص 402؛  برای مطالعه بیشتر ر.ک به: صحیح بخاری،ج 2، ص 153- 159؛ صحیح مسلم، ج 7، ص100.

10- سوره فرقان، آیه 32.

11- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 1، ص 403- 404.

12- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 1، ص 404؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک به: المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 112؛ المناقب، خوارزمی، ص21؛ الجامع الصحیح، ج 5، ص640.

13- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 1، ص 407-408.

14- بحار الانوار، ج 18، ص 262؛ تفسیر عیاشی، ج 2، ص 201.

15- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 1، ص 411.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا