- وقایع آیات برائت
- اعلام برائت از مشركان
با فرا رسيدن مراسم حج سال نهم، مكه شاهد حضور مسلمانان و مشركان فراوانى بود كه هر كدام بر آئين خويش حج را به جاى مىآوردند. لازم به يادآورى است كه هنوز آداب فقهى حج به اسلوب فقه اسلامى مشخص نبود؛ زيرا عمده احكام حج برگرفته از اعمالى بود كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله در سال دهم هجرت در موسم حج انجام داد. در آن زمان رسم تعيين «اميرالحاج» نيز وجود نداشت و قبايل هر كدام به مكه مىآمدند و اعمال خويش را انجام مىدادند. جز آن كه بتها جمعآورى شده بود و طبعاً مشركان در انجام مربوط به بتها مشكل داشتند. در عين حال برخى رسوم جاهلى مثل طواف عريان هنوز برقرار بود.
رسول خدا صلىاللهعليهوآله به امر خداوند مصمم شد تا شرك را از جزيرة العرب محو سازد. مكه و فصل حج، براى اعلام و اجراى اين تصميم، محل و موقعيت مناسبى بود. بنابراين قرار شد تا مضمون آيات نخست سوره برائت (يا سوره توبه) به صورت چند اصل، به تمامى اعراب اعلام شود.
ابتدا قرار شد تا ابوبكر از طرف رسول خدا صلىاللهعليهوآله اين اصول را در مكه اعلام کند. پس از حركت ابوبكر، رسول خدا صلىاللهعليهوآله، امام على عليهالسلام را در پى او فرستاد تا اعلان مزبور را از او گرفته خود در مكه بر مردم بخواند. (1)
- فرستادن حضرت على عليهالسّلام با آيات برائت
قمى در تفسيرش با سند خود از امام صادق عليهالسّلام روايت مىكند: از جمله آداب عرب جاهليت در مورد اعمال حج اين بود كه اگر كسى داخل مكه مىشد، با لباسى كه به تن داشت، كعبه را طواف مىكرد، بعد از اتمام طواف مىبايست آن لباس را صدقه مىداد و نگهداشتن و پوشيدن آن دیگر براى او حلال نبود. براى همين عدهاى لباسى را از ديگران به امانت مىگرفتند و با آن طواف را انجام مىدادند و سپس آن را به صاحبش برمىگرداندند و يا لباسى را كرايه مىكردند؛ و اگر كسى لباس امانتى يا كرايهاى پيدا نمىكرد و جز يك لباس نداشت، با بدن عريان طواف را انجام مىداد!
در سال هشتم هجرى كه مکه توسط رسول خدا صلىاللهعليهوآله فتح شد، مشركان را از به جاى آوردن اعمال حج در آن سال منع نكرد. آنها در آن سال همراه مسلمانان حج به جاى آوردند و آن حضرت صلىاللهعليهوآله به ايشان اجازه داد كه حج را با همان آداب و رسوم جاهليت به جاى آورند. از جمله رسومات آنها اين بود كه:
برخى با بدن عريان به طواف مىپرداختند و ماههاى حرام را جا به جا مىکردند و در «مزدلفه» وقوف داشتند.
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله وقتى كه تصميم به حج گرفت از اينكه صداى تلبيه براى غير خدا بشنود و يا افراد عريان را در طواف ببيند، كراهت داشت. براى همين پس از نزول آيات برائت، على عليهالسّلام را فرستاد تا آنها را قرائت كند.
- اعلان برائت از مشركين
سيد بن طاووس در اقبال مىنويسد: على عليهالسّلام حركت كرد تا وارد مكه شد. سپس به عرفات رفت و آنگاه به مزدلفه و از آنجا به منى رسید. در آنجا قربانى و حلق و تقصیر را انجام داد. آنگاه بر كوهى كه معروف به شعب بود بالا رفت و سه مرتبه با صداى بلند اعلان كرد: اى مردم، آيا نمىشنويد، من فرستاده رسول خدا صلىاللهعليهوآله به سوى شما هستم، گوش فرا دهيد. سپس اين آيات را قرائت فرمود:
«فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِي الْكافِرِينَ. وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ …»، اين آيات، اعلان بيزارى و عدم تعهد است از طرف خدا و پيامبرش نسبت به مشركانى كه با ايشان پيمان بستهايد. پس اى مشركان، چهار ماه ديگر با امنيت كامل در زمين بگرديد و بدانيد كه شما نمىتوانيد خدا را به ستوه آوريد و اين خداست كه رسوا كننده كافران است و اين آيات اعلامى است از جانب خدا و رسولش … تا انتهاى آيه نهم كه مىفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ».
سپس بر شمشيرش تكيه كرد و اين آيات را چندين بار تكرار كرد تا همه مردم آن را بشنوند.
مردم گفتند: اين چه كسى است كه اينگونه فرياد مىزند؟ كسانى كه او را شناخته بودند، گفتند: كسى غير از نزديكان و اقوام محمد جرأت نمىكند كه چنين خبرى را اعلام كند و اين پسر عموى محمد، على بن أبي طالب است! پس بعضى به او گفتند: به پسر عمويت بگو كه جز ضربه شمشير و نيزه در ميان ما داورى نخواهد كرد.
برخی نقل میکنند که مشركان گفتند: اين، همان على است كه در جنگ خندق عمرو بن عبد ود را به قتل رسانيد. پس از اعلان برائت دو برادر عمرو بن عبد ود به نامهاى: خراش و شعبه پيش على آمدند. شعبه به او گفت: بدان كه بين ما و پسر عمويت چيزى جز ضربههاى شمشير و نيزه حاكم نخواهد بود و اگر بخواهى از همين الان شروع مىكنيم! و برادر ديگرش، خراش گفت: اى على، نمىخواهد كه چهار ماه به ما مهلت بدهيد، بلكه بدانيد كه ما با ضربه شمشير و نيزه از تو و پسر عمويت از همين الان برائت مىجوييم. على عليهالسّلام سه روز از ايام تشريق را در آنجا ماند و صبح و شام سوره برائت از مشركان را بر همگان قرائت كرد.
عياشى از حريز از امام صادق عليهالسّلام روايت كرده است: بعد از ظهر روز قربانى كه مردم از رمى جمره عقبه فارغ شده بودند، على عليهالسّلام در ميان مردم برخاست و شمشيرش را از غلاف كشيد و گفت: هيچكس حق ندارد با بدن عريان، كعبه را طواف كند و هيچ زن و مرد مشركى حق ندارد كه كعبه را طواف كند و هر كس كه مدت گرفته است تا پايان آن مدت مىتواند كعبه را طواف كند و هر كس كه مدت نگرفته است، فقط چهار ماه مهلت دارد. (2)
هنگامى كه على عليهالسّلام در سفر به سر مىبرد، چيزى درباره او بر رسول خدا صلىاللهعليهوآله نازل نشد و خبرى از او به دست آن حضرت نرسيد. از سوى ديگر على عليهالسّلام هم به آرامى حركت مىكرد و همين باعث شد كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله به شدت مضطرب و غمگين شود، به گونهاى كه آثار غم و اندوه در چهرهاش ديده مىشد.
از سنتهاى رسول خدا صلىاللهعليهوآله آن بود كه بعد از فريضه صبح، تا هنگام طلوع خورشيد رو به قبله مىنشست و ذكر خداى متعال را مىگفت و على عليهالسّلام به دستور آن حضرت صلىاللهعليهوآله رو به مردم مىايستاد و به مراجعات مردم رسيدگى مىكرد. تا اينكه على عليهالسّلام براى ابلاغ پيام برائت به حج رفت و در اين مدت پيامبر صلىاللهعليهوآله كسى را تعيين نكرد كه به مراجعات مردم رسيدگى كند. عدهاى از اصحاب با مشاهده اين وضع به ابو ذر گفتند: مىبينى كه حال رسول خدا چطور است؟ و تو از مقرّبان آن حضرت هستى. (3)
دوست داريم كه با او صبحت كنى تا بفهميم چرا ناراحت است؟ ابو ذر با آن حضرت صلىاللهعليهوآله صحبت كرد و از او درباره ناراحتىاش سؤال كرد. آن حضرت صلىاللهعليهوآله پاسخ داد: ناراحت خودم نيستم و از امتم جز خير و خوبى نديدهام و مريض هم نيستم؛ اما به خاطر علاقه شديدم به على بن أبي طالب و غيبت او ناراحت هستم. علاوه بر اينكه در اين مدت هيچ خبرى درباره او بر من نازل نشده است. ابو ذر از رسول خدا صلىاللهعليهوآله درخواست كرد تا به او اجازه دهد كه به دنبال على بن أبي طالب عليهالسّلام برود. آن حضرت صلىاللهعليهوآله به او اجازه داد. ابو ذر از مدينه خارج شد و به سوى مكه حركت كرد. مقدارى از راه را پيش رفته بود كه سوارهاى را ديد كه بر ناقهاى سوار است و پيش مىآيد. ناگهان متوجه شد كه او على بن أبي طالب عليهالسّلام است. به استقبال او رفت و او را در آغوش كشيد و صورتش را بوسيد و عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت. تو آهستهتر بيا تا من به رسول خدا صلىاللهعليهوآله بشارت بدهم كه آمدهاى؛ زيرا آن حضرت صلىاللهعليهوآله به خاطر تو در غم و اضطراب به سر مىبرد. على عليهالسّلام با درخواست او موافقت كرد و ابو ذر به سرعت به سمت مدينه حركت كرد. او سراسيمه بر پيامبر صلىاللهعليهوآله وارد شد و عرض كرد: مژدگانى، مژدگانى … پيامبر صلىاللهعليهوآله از او پرسيد: ما را بر چه بشارت مىدهى، اى ابوذر؟
عرض كرد: به آمدن على بن أبي طالب. آن حضرت صلىاللهعليهوآله فرمود: مژدگانى تو اين است كه بهشت را براى تو تضمين مىكنم.
سپس رسول خدا صلىاللهعليهوآله سوار شد تا به استقبال على عليهالسّلام برود و عدهاى از مردم نيز سوار مركبهاى خود شدند و حركت كردند. وقتى كه على عليهالسّلام رسول خدا صلىاللهعليهوآله را از دور ديد، ناقهاش را خوابانيد و پياده شد و به سوى رسول خدا صلىاللهعليهوآله پيش آمد. آن حضرت نيز از مركب پياده شد و على عليهالسّلام را در آغوش كشيد و با او معانقه كرد و سپس گونهاش را بر شانه على عليهالسّلام گذاشت و از خوشحالى گريه كرد و اشك شوق على عليهالسّلام هم جارى شد. آنگاه از على عليهالسّلام پرسيد: پدر و مادرم به فدايت، بگو چه كردى؟ در اين مدت هيچگونه وحىاى درباره تو بر من نازل نشده است. على عليهالسّلام او را در جريان تمام حوادث گذاشت و رسول خدا صلىاللهعليهوآله پس از شنيدن گزارش اين سفر، فرمود: خداى متعال صلىاللهعليهوآله آگاهتر از من بود كه دستور داد تا تو را به اين سفر بفرستم. (4)
————————-
1- سیره رسول خدا (جعفریان)، ص 657-658.
2- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 444؛ تفسير عياشى، ج 2، ص 74.
3- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 445-446.
4- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 446.